نگاهى به راهبردهاى ارزشى پيامبر(ص)درمسير وحدت اسلامى
مقدمه
عنوان «راهبردهاى ارزشى و اجتماعى» به بررسى نقش و تاثير پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در به كارگيرى عامل «وحدت اسلامى» به عنوان يكى از ابزارها در جامعه اسلامى آن زمان مى پردازد.
در يك تقسيم بندى كلى نقش پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در پايه گذارى وحدت امت اسلامى شامل سه مطلب بنيادين مى شود: نخست تلاش در وضعيت جامعه عربى آن زمان و به كارگيرى عوامل «سياسى» جهت زمينه سازىهاى لازم; سپس برنامه ريزى هاى «فرهنگى» در مسير ترسيم دورنماى امت واحده براى مسلمانان و ايجاد فضاى رشد فكرى و ارتقاى فهم مردم نسبتبه مسؤوليتهاى خود; و در نهايت، به كار بستن راه حلهايى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله از آنها به عنوان ابزار تحقق وحدت بهره مى گرفت.
اين چنين راهبردهايى را مى توان تحت عنوان «دعوت ارزشى پيامبرصلى الله عليه وآله برشمرد كه پارهاى از آنها شامل «راهبردهاى ارزشى ملى و مذهبى»، «راهبردهاى ارزشى قومى و ميهنى» و نيز «راهبردهاى ارزشى اجتماعى و فردى» خواهند بود. و اينك به هر بخش اشارهاى گذرا خواهيم كرد.
راهبردهاى ملى و مذهبى
الف) ايجاد وحدت ملى و همبستگى ايمانى
ورود پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله به مدينه همراه با عقد قراردادهايى بين گروههاى گوناگون بود. اين پيمانها را مى توان يكى از بارزترين شواهد به كارگيرى رهيافت وحدت اسلامى در جامعه آن زمان شمرد.
پيمان نامه عمومى مدينه: يكى از مهمترين اين پيمانها، اولين قراردادى بود كه بين پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله و طوايف و قبايل موجود يثرب بسته شد و بعضى آن را «نخستين قانون اساسى مكتوب جهان» دانستهاند. اين تدبير بهترين مقوله براى به وجود آوردن وحدت ملى و همبستگى دينى بود چرا كه وحدت ميان قبايل درگير، حقوق اجتماعى يهوديان و نيز مهاجران مسلمانان را تصمين مى كرد و از سوى ديگر، اين پيمانها مقدمات تشكيل يك وحدت سياسى و حكومتى را فراهم مى آورد.
احسان ماندگار
وقف در قرآن
وقف ” سنّت حسنه اي است که از دير باز به اشکال گوناگون در تاريخ بشر وجود داشته است و اسلام نيز آن را در مسيري روشن، منطقي و هدفدار، مترّقي و دقيق مورد استفاده قرار داده است.خـدا کـه مالـک همـه چيـز است. مالـک همه ي ماسـت. مالـک لحظـات عمر ما و مالـک نفس هاي ماسـت. به ما مي گـويد به من قرض بدهـد آن هم با تعبيراتي که يک سائل مي گـويد. شما به خدا قرض بدهيـد خدا به شما جـزا مي دهد.«من ذالـذي يقرض الله قرضاً حسناً فيضاعفه له اضعافاً کثيره و الله يقبض و يبسط و اليه ترجعون«؛ (سوره بقره، آيه 245)
دليلش اين است که خدا مي خواهد از طريق ما انسان ها اين همکاري و همدلي اتفاق بيفتد. ” وقف ” مهم ترين وسيله ي اين راه است و تفاوتي که وقف با صدقات موقّتي دارد، پايدار بودن و ماندگار بودن آن است.وقف با عنليت به روح قرآن، نه تنها جايز است، بلکه در مواردي و در حالاتي، راجح و مستحب است.
وقتي واقف درحال حياتش ملکي از املاک خود را وقف کند هم به جامعه خدمت کرده است و هم پس از مرگش سودي به عنوان ثواب و پاداش الهي به او مي رسد؛ «… و الباقيات الصالحات خير عند ربّک ثواباً و مرداً«؛ «… و کارهاي شايسته ي ماندني، نزد پروردگارت از حيث پاداش بهتر و خوش عاقبت تر است.«؛(سوره مريم، آيه 76)
از نظر علمي مي توان گفت که عمل به مقتضاي اصل عام ” عدل و انصاف ” و توجه به حقوق “ارحام و ارقاب ” و لزوم رعايت ” اعتدال ” و ميانه روي در امور، ايجاب مي کند که وقف تمام اموال، جايز نباشد. آيه ي بلند پايه ي «و الذين اذا انفـقوا سيرفـوا و لم تقيروا و کان بين ذلک قواماً«؛ «و مؤمنين کساني هستند که چون خرج کنند، اسراف نکنند و بخل نورزند و ميان اين دو اعتدال عمل کنند.«؛ (سوره فرقان، آيه 67)، راهنماي خوبي مي تواند باشد.
معناي لغوي وقف
وَقف: مصدر ثلاثي مجرد از باب ضَرَبَ، يَضرِبُ در لغت به معني حبس است. وَقَفش اَلشيءَ:حَبسَهُ. و به همين معناست در اين جملات: وَقَفَ اَلاَرضَ عَلَي المَساکيِنِ يا وَقَفَ اَلاَرضَ لِلمَساکين.
وقفها اي حبسها؛ چون واقف ملک را حبـس مي کند براي مساکـين. و هم چنين در وقف حيـوان و غير آن. (عميد، 1379، ص1100)
در فقـه اسلامـي گاهـي وقـف را به حبس معيـّن مال و صدقه دادن منافع تعبيـر کـرده اند که در اين صورت خالـي از اشکـال نخواهد بـود.
وقف در لغـت به معناي حبس شدن و حبس کردن متوقّـف شدن و متوقّـف کـردن است. چنان چـه در آيه ي «و قفوهم انّهم مسؤول«؛ «آن ها را باز داريد و متوقّف کنيد از اعمالشان مسوول هستند«، به اين معنا به کار رفته. اگر کلمهِ ي وقف با حرف جر «علي»به کار رود، به معناي اطلاع دادن است؛ (قرشي،1354،236ص)، مثل آيه ي «و لو تري اذ وقفوا علي النار فقالوا يا ليتنا نرد«؛ «اي کاش ببيني آن گاه که بر آتش مشرف شدند و مطّلع گشتند و گفتند اي کاش به دنيا بر گردانده مي شديم.«؛ (سوره انعام، آيه ي 27)
معناي اصطلاحي وقف
وقف در اصطلاح فقهي عبارت است ار اين که شخصي عين مال خود را حبس دائم کند و منافع آن را شرعاًِ و به رايگان در اختيار تأسيسات يا شخص يا اشخاص مخصوص بگذارد.
فقها در بيان مفهوم اصطلاحي وقف که از نظر شرعي کلمه ي وقف چه مفهومي دارد؟ اختلاف نظر دارند؛ منشأ اختلاف آن است که برخي آن را لازم و برخي جايز مي دانند و عدّه اي قصد قربت را شرط تحقّـق وقف مي دانند.ولي عدّه ي ديگري چنين عقيده اي ندارند، و غير اين ها. اين نوع اختلافات موجب شده است که در تعريف آن نيز با تعاريف گوناگون مواجه شويم. (الکبيسي، 1378،ص67)
از فقها، تعاريف فراواني در ارتباط با بيان مفهوم اصطلاحي وقف نقل شده که مهمترين آن ها را در اينجا نقل مي کنيم:
مرحـوم محقـق حلّي در تعريف آن گفته:«الوقـف عقد ثمرته تحبيس الاصل و اطلاق المنـفه«؛ يعني وقـف عقدي است که ثمره ي آن حبس کردن اصل و رها کردن منفعـت است.)، اين تعـريف از روايت «حبـس الـاصل و سبـل الـثـمره»مستفـاد شـده است. (بهـداروند،1385، ص187)
امام خميني (قدس سره) در تعريف وقف فرموده است: «تحبيس العين و تسبيل المنفعه«؛يعني وقف، عبارت از حبس کردن عين و رها کردن منفعت آن است. (خميني،1380،ص62)
برخي عالمان از جمله مرحوم بجنوردي در تعريف وقف لفظ تسبيل را بهتر از لفظ اطلاق دانسته است؛ زيرا از يک سو در لفظ تسبيل، راه خدا منظور شده که در نتيجه بر اين اساس، لفظ وقف از عبادات خواهد شد و از سوي، اين تعريف با سخن پيامبر (ص) که فرموده: «حبس الاصل و سبل المنفعه»هماهنگي دارد. (سليمي فر،1370، ص12)
همه ي اديان و شرايع براي وقف اهمّيّت قائل شده اند. هزينه ي نگاهداري معابد و آثار مقدّسه ي ديني از منابع موقوفات تأمين شده که نشان دهنده ي اعتقـادات متديّـنان بوده است؛ به همين دليل، در کتاب شرايع، حکم فقهي وقـف بر معبد يهود و نصارا و نيز وقف بر نوشتن تورات و انجيل بيان شده و گفتـه شده که چنان که وقـف به وسيله ي خود يهود و نصارا صورت گـيرد، اشکـال ندارد. (محقق حلي، 1377، ص347)
وقف درقرآن
در قرآن کريم، چهار آيه است که ريشه ي ” وقف ” در آن، با معاني مختلف به کار برده شده است که اين آيات را با تفاسير مختلف مورد بحث قرار مي دهيم؛ از آن جمله:
1.و لو تري اذا وقفوا علي النّار فقالوا يا ليتنا نرد و لا نکذب بايات ربّنا و نکون من المؤمنين؛ «و اگر آنان را ببيني که بر آتش دوزخ توقّف کرده اند پس مي گويند کاش ما را باز مي گرداندند تا ديگر آيات پروردگار مان را تکذيب نمي کرديم و از مؤمنان مي شديم«؛ (سوره انعام، آيه 27)
به عاقبت اصرار آن ها بر کفر اشاره مي کند: در برابر آتش دوزخ چنان هراسناک مي شوند که باز طبق عادت دروغ گويشان فرياد مي کشند اي کاش براي نجات از اين سرنوشت شوم مي توانستيم بلر ديگر به دنيا برگرديم تا آيات پروردگار مان را تکذيب نکنيم و در صفّ مؤمنان قرار گيريم. (پور سيف، 1385، ص 345)
و لو تري اذا وقفوا علي النّار… ؛ بيان عاقبت انکار و اسرارشان بر کفر و سرانجام اعراضشان از آيات الهي است.
«يا ليتني نرد و لا نکذّب بايات ربّنا…»، بنابرين که قرائت ” نکذب ” به فتح باء، و ” نکون ” به فتح نون باشد؛ معناي آيه اين است که: کفّار آرزو مي کنند بار ديگر به دنيا برگشته سلک مؤمنين درآيد، باشد که از عذاب آتش قيامت رهايي يابد. اين آرزويشان نظير همان انکار شرک به خدا و سوگند دروغ خوردنشان از باب ظهور ملکات نفسانيشان مي باشد زيرا کفار همان طور که دروغ، ملکه نفسانيشان بود، آرزوي خيرات و منافعي هم که از آنان فوت شده، مخصوصاً وقتي که فوت آن مستند به اختيار خودشان و قصور تدبير در عملشان باشد خود ملکه ديگري است در نفسشان، همچنان اظهار تأسف و تحسّري هم که درباره ي کوتاهي در امر قيامت مي کنند، ملکه ي ديگري است در نفس آنان.(طباطبائي، 1380، ج7، ص72)
2. و لو تري اذا وقفوا علي ربّهم قال اليس هذا بالحق قالوا بلي و ربّنا قال فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون«؛ «و اگر ببيني موقعي که آن ها را در برابر پروردگارشان متوقّف کرده اند، مي فرمايد: آيا اين حق نيست؟ گويند: چرا، سوگند به پروردگار مان که حق است؛ مي فرمايد: پس به خاطر کفري که مي ورزيديد عذاب را بچشيد»(سوره انعام، آيه 30)
اين جواب انکار آن هاست: پروردگارشان سؤال مي کند آيا معاد و لقاء الله حق نيست؟ گويند آري، قسم به پروردگار مان که حق است و آن چه انبياء گوشزد مي کردند درست بوده امّا اين اعتراف سودي به حال آن ها ندارد. (پور سيف، 1385، ص 345)
و جمله ي«و لو تري اذ وقفوا»به منزله ي جوابي است از انکار مشرکين در آيه ي قبل، البته به اين بيان که لازمه ي گفتارشان را، به صورت تمنا خاطرنشان پيغمبر گرامي خود سازد، و آن لازمه و تالي فاسد اين است که: به زودي آنچه را که با گفتن «و ما نحن بمبعوثين»انکار مي کردند، تصديق و اعتراف خواهند نمود، و اين در حالي است که در برابر پروردگار خود مي ايستد و آنچه را که انبياء (عليهم السّلام) در دنيا گوشزد شان مي کردند و مي گفتند که بعد از مرگ دو باره زنده خواهيد شد و اينان انکارش مي کردند، به عيان مشاهده مي کنند.
از اينجا معلوم مي شود که جمله ي «اذ وقفوا»تفسير معاد و حشر است، و مؤيد آن اين است که در آيه ي بعد هم که مي فرمايد:«قد خسر الذين کذّبوا بلقاءالله حتّي اذا جاءتهم السّاعه…»از حشر و بعث و قيامتي که در جملات قبلي بود به لقاءالله تعبير کرده و بلافاصله ساعت را ذکر فرموده، تا برساند که منظور از آن همان ساعت ” لقاءالله ” است. (طباطبائي،1380،ج7، ص77)
3.و قال الذين کفروا لن لومن بهذا القرآن و لا بالذي بين يديه و لو تري اذا الظالمون مؤقوفون عند ربّهم يرجع بعضهم الا بعض القول يقول الذين استضعفوا للذين استکبروا لولا انتم لکنّا مؤمنين، و کساني که کافر شدند گفتند: نه به اين قرآن و نه به آن که پيش از آن است هرگز ايمان نخواهيم آورد اي کاش ظالمان را هنگامي که در نزد پروردگارشان باز داشت شده اند مي ديدي که چگونه برخي از آنان با برخي ديگر جدل مي کنند؛ آن ها که زير دست بودند به کساني که برتري داشتند، مي گويند: اگر شما نبوديد قطعاً ما مؤمن بوديم (سوره سباء، آيه 31)
مشرکين مي گفتند نه به اين قرآن ايمان داريم و نه به کتب آسماني قبل از آن و اين به آن جهت بود که اصولاً مذهب شرک معتقد به نبوّت نبود. کلمه ي ” لن ” براي نفي ابدي است و لجاجت آن ها را مي رساند يعني تا ابد ايمان نمي آوريم. نتيجه ي اين شرک به زودي به آن ها مي رسد و چيزي نمي گذرد که در پيشگاه خدا پشيمان مي شوند امّا برايشان سودي ندارد. اين ظالمان که با شرک خويش به خود و ديگران ظلم کرده اند در روز قيامت براي حساب و جزا در پيشگاه پروردگارشان مي ايستند در حالي که با ديگران مجادله مي کنند. نخست پيروان به پيشوايان ضلالت مي گويند اگر شما نبوديد ما مؤمن بوديم زيرا شما ما را مجبور کرديد که کافر و مشرک شويم. (پور سيف، 1385، ص1108)
4.وقفوهم انّهم مسؤلون«؛ «و آنان را باز داريد که ايشان بازخواست کردني هستند.«، (سوره صافات، آيه 24)
در سر راه جهنّم، ايشان را نگه مي دارند تا بازخواست شوند که چرا از حق و عمل صالح روي گردان شدند؟ (پور سيف، 1385، ص 1153)
در مجمع البيـان مي گويد: وقتي کسي مي گويد ” وقفت انا “معنايـش اين است که: من ايسادم، وقتي هم بگويد: ” وقف غيري ” معنايش اين اسـت که: من فلاني را به ايستادن و توقّف وادار کـردم. خلاصه کلمه ي ” وقف ” هـم لازم و بـدون مفعـول استفاده مي شـود و هم متعـدّي؛ ولي بعضي از بني تميم وقتي مي خواهند متعدّي استعمالـش کنند، به باب افعالـش برده و مي گويند ” اوقفت الـدّابـه “؛ ” من حيوان را نگه داشته ” و خلاصه در صورت تعدّي از باب افعال استفاده مي کنند، و ثلاثي مجرّد را در مورد تعدّي به کار نمي برند.
و بنا به گفته ي وي معناي جمله ي ” وقفوهم ” اين مي شود که ايشان را نگه داريد و نگذاريد بروند که بايد بازخواست بشوند. و از سياق استفاده مي شود که اين امر به بازداشت و بازخواست، در سر راه جهنّم صورت مي گيرد. (طباطبائي، 1380، ج17، ص199)
تربیت دختران
مقدمه
نگاه اسلام و قرآن به زن به عنوان موجودي از نظر آفرينش و خلقت همسان از مرد مي باشد و خداوند مي فرمايد: هو الذي خلق لكم من نفس واحده و جعل لكم منها ازواجا؛ (نساء آيه1)هر چند كه قرآن تفاوت هايي ميان زن و مرد قايل است و از نظر جسمي آنان را ناتوان و سست تر از مردان و در مجادله و گفت وگوهاي جدلي ضعيف تر از ايشان مي شمارد. آنان را آفريده هايي مي شمارد كه در زيورآلات و زينت رشد و پرورش مي يابند و از احساسات و عواطف قوي تر از مردان برخوردارند. همين عواطف قوي به گونه اي عمل مي كند كه گاه احكام عقلي را زير پا مي گذارند و اين توهم پديد مي آيد كه ايشان از نظر عنصر عقل ناقص هستند؛ در حالي كه قوت و قدرت عواطف و احساسات موجب مي شود تا عقل عقب نشيني كند و فرصت بيشتري به عواطف و احساسات بدهد؛ اين مسئله اي است كه براي بقاي نوع بشر بدان نياز است؛ زيرا عواطف و احساسات قوي زن موجب مي شود كه مسئوليت بار سنگين نه ماهه آبستني را تحمل كند و پس از تولد از فرزندش چون گرامي تر از مايه جانش محافظت و مراقبت كند. از اين رو ديده مي شود كه بسياري از زنان حتي جان خويش را براي محافظت و مراقبت از فرزند مي دهند كه حكم عقل مقتضي آن است كه چنين نكنند و جان خويش را به سلامت دارند نه آن كه براي ديگري به خطر افكنند و يا حتي از دست بدهند. اين گونه است كه چيرگي عواطف و احساسات در زن به عنوان نقص عقل دانسته مي شود كه به معنا و مفهوم كنارگذاري عقل در هنگام قوت احساسات و عواطف است نه فقدان وجودي و يا نقص ذاتي آن در زن؛ زيرا كه قرآن بيان مي دارد كه ماهيت زن آن است كه برگرفته از همان نفس حضرت آدم(ع) مي باشد؛ بنابر اين تفاوتي ميان مرد و زن از اين لحاظ نيست و همان گونه كه از ويژگي هاي نفس برخوردار مي باشد زن نيز اين گونه است با تفاوت هاي جزيي كه موجب نمي شود تا حكم كلي ميان زن و مرد متفاوت باشد؛ هر چند كه در جزئيات به دلايل پيش گفته تفاوتي ها و اختلافاتي پديد مي آيد.هر چند كه دختر و زن از يك جنس به شمار مي آيند ولي تفاوت هايي است كه بيان آن مي تواند در تبيين نگرش قرآن به دختر و جنس زن به طور كلي مفيد باشد.
ادامه نقش زنان در کربلا
فصل سوم
حضور زنان در حماسه عاشورا
علت همراهی زنان و فرزندان امام حسین(ع)در کربلا
بررسی بیانات امام حسین علیه السلام این مطلب را روشن می کند که او از هر سرنوشتی که به سویش در پیش بود کاملاً آگاه بود بررسی علت همراهی زنان و فرزندان در کاروان امام حسین علیه السلام بدون توجه به علل و انگیزه های قیام آن امام معصوم علیه السلام روشن نخواهد شد.دکتر سید حسین جعفری درباره فداکاری امام حسین علیه السلام برای رسیدن به هدف و بردن زنان و فرزندان خود به کربلا،حرکت آن بزرگوار یک اقدام جانبازانه در راه هدف متعالی می داند از دید جعفری امام حسین علیه السلام وقتی وضع را بحرانی دید چاره ای جزء انجام دادن کاری فداکارانه نداشت زیرا سلاحی جز این در دست نداشت.
امام علیه السلام وقتی دست به این اقدام شهادت طلبانه و فداکارانه زد که دانست به شهادت خواهد رسید و خاندانش رنج اسارت را تحمل خواهند کرد امام با وجود این تنها همین اقدام می توانست او را در هدفش یاری رساند.حسین علیه السلام با آگاهی کامل از وسعت ماهیت وحشیانه نیروهای ارتجاعی می دانست که پس از شهادتش امویان زنان و کودکان را اسیر خواهند کرد و آنان را در بین راه کوفه و دمشق حرکت می دهند.کاروان اسرای خاندان بلا فصل پیامبر صلی الله عیله وآله وسلم پیام حسین علیه السلام را تبلیغ می کند و قلوب مسلمانان را به تفکر در کل امر وا داشته،وجدان آن ها را بیدار می سازد.این دقیقاً همان چیزی بود که اتفاق افتاد .بدین ترتیب امام حسین علیه السلام در هدف خود موفق شد.
او هر چند کاری شهادت طلبانه انجام داده اما همین اقدام به هیچ وجه از پشتیوانه فکری بی بهره نبود؛زیرا امام حسین علیه السلام نیک می دانست که مردم عصرش به بیماری تحریک آمیزی مبتلا شده اند که جزء خون دادن آنان را بیدار نمی کند از دیدگاه دکتر جعفری حسین بن علی علیه السلام پیش از آن که به حرکت قهر آمیز قهرمانی خود دست زند در فکر ایجاد انقلاب در بیان امت اسلامی بوده اما پس از مدتی به سبب فراهم نشدن امکانات لازم به این حرکت روی آورد.
حسین بن علی علیه السلام شخصیتی آگاه به زمان و وارث دین محمد صلی الله علیه وآله و سلم است امام حسین علیه السلام نیک می دانست که مردم مسلمان عصرش،هر چند بارحلت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم چندان فاصله ای ندارد با وجود این فرهنگ اسلامی را به کلی از یاد برده اند.بنابراین دم مسیحایی دیگری لازم بود که دوباره آن روح را در مسلمانان زنده کند تا شاید مردم را به عصر طلایی ایمان زمان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم باز گرداند.
با بررسی سخنان امام حسین علیه السلام از مدینه تا کربلا و بخصوص بررسی وصیت نامه آن حضرت صحت نظر دکتر جعفری در مورد علت بردن زنان و فرزندان توسط امام حسین علیه السلام بهتر قابل پذیرش می باشد.
عصاره اهداف و انگیزه های قیام امام حسین علیه السلام را در وصیت نامه ای می توان یافت که آن را هنگام خروج از مکه می نویسید و با مهر خویش آن را مهر کرده و به برادرش محمد حنیفه می دهد.امام در این وصیت نامه پس از بیان عقیده خویش درباره توحید و نبوت و معاد هدف خود از این سفر را چنین بیان می نماید«و…من نه از روی خودخواهی و یا برای خوش گذرانی و نه برای فساد و ستمگری از مدینه خارج می گردم،بلکه هدف من از این سفر امر به معروف و نهی از منکر و خواسته ام از این حرکت،اصلاح مفاسد امت و احیاء زنده کردن و قانون جدم رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و راه و رسم پدرم علی ابن ابیطالب علیه السلام است.
پس هرکسی این حقیقت را از من بپذیرد و از من پیروی کند راه خدا را پذیرفته است و هر کس رد کند و از من پیروی نکند من با صبر و استقامت راه خود را در پیش خواهم گرفت تا خداوند در میان من و این افراد حکم کند که او بهترین حاکم است و برادر !این است وصیت من بر تو وتوفیق از طرف خداست،بر او توکل می کنم و بر گشتم به سوی اوست»
جامعه منحرف و فتنه درآن عصر،نیاز به قیام سرخی دارد،که در آن امام حسین علیه السلام از بذل جان و ایثار خون خود و یارانش قدم فراتر نهاده و تا قبول اسارت و رنج اهل بیت علیه السلام خود نیز پیش رفته است .زیرا امام علیه السلام می خواهد بعد از شهادت،حادثه کربلا به علت انحراف جامعه در طی نیم قرن پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و منحرف نمودن اهل بیت علیه السلام و نیز تبلیغات دشمن و فاصله طولانی شهرها به عنوان عوامل تاخیر در انتشار اخبار مخفی نماند و پیام آوری خون شهدای کربلا به دست اسرای باقیمانده حادثه عاشورا انجام پذیرد.
آنگاه که ابا عبدالله الحسین(ع) عازم سفر جهت مبارزه با بی عدالتیها گردید، در جمع یارانش، عدهای از زنان هاشمی و غیرهاشمی نیز حضور داشتند. ایشان زنان دلیر و متهوری بودند که با گامهای استوار و به رهبری امام حسین(ع) در مقابل بیدادگریها ایستادند و با درک عمیق از انقلاب حسینی، حماسهها آفریدند. آنان با گذشت از لذائذ مادی و غلبه بر هواهای نفسانی، به چنان درجهای از ایمان و تعهد رسیده بودند که لیاقت همراهی با امام حسین(ع) و دفاع از حریم اسلام را پیدا کردند. امام حسین(ع) برای این سفر زنانی را برگزیده بودکه سخنورانی عالمه، شیر زنانی مؤمنه و خدمتگزارانی شایسته برای اسلام بودند. امام حسین(ع) بهتر از هر کسی آگاه بود که این بانوان بزرگ، کامل کننده رسالت عظیم وی خواهند بود. به همین جهت ایشان را با خود همراه ساخت. در این مرحله زنانی که از شور عشق به ولایت و حقیقت لبریزند حماسه میآفرینند. زنانی که باید به خاطر طبیعت لطیف زنانگی و عواطف خانوادگیشان، خود و خانوادة خود را از این معرکة خونین و مصیبتهایی که در پیش است جدا کنند و بگریزند به خاطر عمق اعتقاد و عشقشان به ولایت نه تنها شوهران و فرزندانشان را به ماندن در کنار امام(ع) میخوانند بلکه خود نیز میمانند تا شاید تسلی بخش خاندان مصیبت دیدة امام(ع) باشند.1 زنانی که خدمات ارزندهای را در جهت قیام اباعبدالله(ع) انجام دادند. در ذیل به برخی از آنها اشاره می گردد:
گزیده ای از بیانات مقام معظم رهبری درباره ی علم و پژوهش
گزیده ای از بیانات مقام معظم رهبری درباره ی علم و پژوهش 1388/09/01
- پيشرفت علمي بدون تحقيق امکان ندارد.
- مشکلات موجود کشور با تکيه بر علم و پژوهش قابل حل است.
- برپايي نهضت نرم افزاري و توليد علم، توقع جامعه از اهل علم است.
- علم و تحقيق؛ کليد قطعي پيشرفت کشور است.
- هدفدار کردن تحقيق علمي باتوجه به نيازهاي کشور و نيازهاي صنعت و بقيه بخشهاي کشور حياتي است.
- تحقيق علمي فقط به معناي فراگيري و تقليد نيست؛ تحقيق ضد تقليد است.
- علم گرايي و علم محوري بايد در همه بخشها گفتمان مسلط جامعه بشود.
- توليد علم و تحقيقات حيات آينده کشور است.
- علم، پيشرفت علمي و فراگيري نياز اول کشور است.
- پيشرفت کشور نيازمند حرکت علمي بسيار قوي است.
- بايد ضمن پيگيري جدي مسئله تحقيقات به گونهاي به آن جهت داده شود تا چرخه علمي کشور کامل گردد.
- نسل امروز ايراني توانايي و امکانات برنامهريزي جهت پيشرفت در علم و تحقيق و اجراي آن را دارد.
- فضاي عمومي کشور بايستي فضاي ترويج، توليد، گسترش و تحقيق علم و پرورش عالم و محقق باشد