مقدمه
عنوان «راهبردهاى ارزشى و اجتماعى» به بررسى نقش و تاثير پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در به كارگيرى عامل «وحدت اسلامى» به عنوان يكى از ابزارها در جامعه اسلامى آن زمان مى پردازد.
در يك تقسيم بندى كلى نقش پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در پايه گذارى وحدت امت اسلامى شامل سه مطلب بنيادين مى شود: نخست تلاش در وضعيت جامعه عربى آن زمان و به كارگيرى عوامل «سياسى» جهت زمينه سازىهاى لازم; سپس برنامه ريزى هاى «فرهنگى» در مسير ترسيم دورنماى امت واحده براى مسلمانان و ايجاد فضاى رشد فكرى و ارتقاى فهم مردم نسبتبه مسؤوليتهاى خود; و در نهايت، به كار بستن راه حلهايى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله از آنها به عنوان ابزار تحقق وحدت بهره مى گرفت.
اين چنين راهبردهايى را مى توان تحت عنوان «دعوت ارزشى پيامبرصلى الله عليه وآله برشمرد كه پارهاى از آنها شامل «راهبردهاى ارزشى ملى و مذهبى»، «راهبردهاى ارزشى قومى و ميهنى» و نيز «راهبردهاى ارزشى اجتماعى و فردى» خواهند بود. و اينك به هر بخش اشارهاى گذرا خواهيم كرد.
راهبردهاى ملى و مذهبى
الف) ايجاد وحدت ملى و همبستگى ايمانى
ورود پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله به مدينه همراه با عقد قراردادهايى بين گروههاى گوناگون بود. اين پيمانها را مى توان يكى از بارزترين شواهد به كارگيرى رهيافت وحدت اسلامى در جامعه آن زمان شمرد.
پيمان نامه عمومى مدينه: يكى از مهمترين اين پيمانها، اولين قراردادى بود كه بين پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله و طوايف و قبايل موجود يثرب بسته شد و بعضى آن را «نخستين قانون اساسى مكتوب جهان» دانستهاند. اين تدبير بهترين مقوله براى به وجود آوردن وحدت ملى و همبستگى دينى بود چرا كه وحدت ميان قبايل درگير، حقوق اجتماعى يهوديان و نيز مهاجران مسلمانان را تصمين مى كرد و از سوى ديگر، اين پيمانها مقدمات تشكيل يك وحدت سياسى و حكومتى را فراهم مى آورد.
به عنوان نمومه در مفاد قرارداد بين مسلمين بروشنى قيد شده بود كه مسلمين امت واحدهاى، جداى از مردم ديگر هستند: (انهم امة واحدة من دون الناس)، و ارتباطى بين مسلمانان و كافران نيست و دورى بين مسلم و مسلم نبايد باشد. اگر چه روح حاكم بر اين پيمانها همانا به كارگيرى ابزار وحدت اسلامى در جهت راهبرد ارزشى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در جامعه اسلامى است و از همين رو تمام موارد آن مصداق اين امر قرار دارند، ولى به بعضى از آن موارد اشاره مى كنيم: (1)
- مسلمين در برابر ظلم و تجاوز و توطئه و فساد با هم متحد خواهند بود.
- هيچ مؤمنى بدون اشاره ساير مؤمنان در جهاد فى سبيلالله صلح نمى كند و صلح جز براى همگان اجرا نخواهد شد.
- تمامى گروهها (كه به جنگ مشغولاند) به ترتيب وارد جنگ خواهند شد و جنگيدن به يك گروه (دومرتبه پشت سرهم) تحميل نخواهد شد.
- «ذمة الله» نسبت به همه افراد يكسان است.
- اگر اختلافى بين مسلمين بروز كرد، مرجع حل آن خدا و رسول خواهند بود.
- مسلمين، فرد مقروض و مديونى را كه دين او سنگين است رها نخواهند ساخت، بلكه اور ا كمك مىكنند.
و در قسمت ديگرى از اين عهدنامه تاريخى كه طرف خطاب آن يهوديان مدينه بودند، امورى پيشداورى شد كه توجه به مفاد آن حاكى از انگيزه تحقق وحدت ملى توسط پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله است:
- مسلمانان و يهوديان امت واحدهاند و مانند يك ملت در مدينه زندگى خواهند كرد و هر يك دين خود را دارند.
- به يهوديان هم پيمان، همراهى و كمك خواهد شد و متقابلا وقتى مسلمين آنها را به مصالحه مى خوانند، يهوديان بايد بپذيرند.
- مسلمين و يهود هر دو بايد بر ضد كسانى كه با اين قرارداد به مخاصمه برمى خيزند، مبارزه كنند.
- هر دو بايد با يارى يكديگر در برابر مهاجمان به يثرب بجنگند.
- هيچ كافرى از ناحيه دو طرف اجير نشود مگر اين كه به مصلحت هر دو گروه باشد.
به هر حال، بايد چنين نتيجه گرفت كه كوشش براى ايجاد حساسيت مشترك دينى و ملى يكى از شاخص ترين راه حلهاى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در جهت تحقق وحدت اسلامى شمرده مى شود.
ب) پيوند روح اخوت و برادرى
پيدايش تعلق اجتماعى: در نخستين سال ورود پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله به مدينه يكى از مهمترين ابتكارها و راهبردهاى مهم حضرت در به كارگيرى عامل وحدت دينى واقع مى شود
رسول خداصلى الله عليه وآله در يك مجلس عمومى مى فرمايد: «تآخوا في الله اخوين اخوين». (3)
اين پيمان برادرى همگانى تنها براساس نفى انگيزههاى قومى و قبيلهاى و بر محور حق و همكارى اجتماعى شكل گرفت چه اين كه: «انما المؤمنون اخوة فاصلحوا بين اخويكم واتقوا الله لعلكم ترحمون». (حجرات /10)
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله بين هر مهاجر و يكى از مردم مدينه عقد برادرى بست و در يك انگاره تاريخى، حضرت على را در دنيا و آخرت برادر خود خواند كه: «انه منى و انا منه».
به هر ترتيب، اين تصميم داهيانه، كارآمدترين ابزار تحقق الفت فراگير در جامعه آن زمان بود كه نشان از همه كوشش پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله براى پيدايش يك تعلق اجتماعى بالنده بر محور ايمان به خدا داشت.
محبت الهى پايه تشكيل جامعه آرمانى: جامعه مطلوب پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله، نظامى است كه تمامى اعضاى آن بر محور ديانت توحيدى، پيوند برادرى با يكديگر دارند و مكلف هستند آن را استوار نگه دارند تا خداوند عزيز حكيم نيز زمينههاى الفت و وحدت دلها را (به قدرت خود) پايدار سازد و بدينسان پايههاى تفاهم اجتماعى جامعه اسلامى محكم گردد: «وان يريدوا ان يخدعوك فان حسبك الله هو الذى ايدك بنصره وبالمؤمنين × والف بين قلوبهم لو انفقت ما فى الارض جميعا ما الفتبين قلوبهم و لكن الله الف بينهم انه عزيز حكيم.» (انفال /62 و63)
براساس مفاد آيات الهى اولا بدون تحقق الفت اجتماعى نمى توان سخن از جامعه كرد; ثانيا تحقق اين امر تنها به دست خداست، ثالثا مؤمنان نيز قادرند شرايط و زمينه هاى وحدت اجتماعى را فراهم آورند. (4)
كلام راستين خداوند پيرامون مساله برادرى قبايل يثربى نيز بس گوياست; «واعتصموا بحبل الله جميعا ولاتفرقوا واذكروا نعمة الله عليكم اذ كنتم اعداء فالف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخوانا… «(آل عمران /103)
جامعه آرمانى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله كه در آن روح اخوت و برادرى موج مىزند، جامعه اى است كه در شدت بر كفر و رحمت به ايمان، حول يك محور، وحدت مى يابند، يعنى: «محمد رسول الله و الذين معه اشداء على الكفار رحماء بينهم». (فتح /29)
جامعه اى كه مانند پيكرهاى واحد است و تمام افراد آن در ارتباطى وحدتبخش با يكديگر پايدار مى مانند و روح عشق و ايمان مذهبى در تار و پود آن جريان دارد: «مثل المؤمنين فى توادهم وتراحمهم وتعاطفهم كمثل جسد واحد اذا اشتكى منه عضو تداعى له سائر الاعضاء بالسهر والحمى». (5)
بهره ورى از ظرفيتهاى اجتماعى: در نتيجه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله با طرح پيمان برادرى انصار و مهاجران، از ظرفيت خاص چارچوب اجتماعى جامعه عربى (كه حمايت از همپيمانان خود بوده) در جهت اهداف تحقق امت واحده بهره برد و اين موفقيت بارز پيامبرصلى الله عليه وآله نه تنها باعث تعجب افرادى چون ابوسفيان شد، كه حتى آثار و پيامدهاى اين مساوات اسلامى تا مقدم داشتن اموال و دارايى ها نسبت به يكديگر پيش رفت. مورخان نقل مى كنند كه در جريان برادرى مهاجر و انصار، پيمانى بسته شد كه شامل مشاركت در ميراث هم بود و در همين راستا رويداد تقسيم غنايم جنگى «بنى النضير» از بهترين نمونههاست.
به هر حال، سراسر وقايع تاريخ اسلام گوياى شواهدى است كه نقش پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله را در جلوگيرى از افتراق صفوف مسلمين و متقابلا بهره برى ابزار وحدت اسلامى نشان مى دهد و اين دستور آشكار قرآن بود كه: «ولاتكونوا كالذين تفرقوا واختلفوا…» (آل عمران /105)تلاش پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در ايجاد وحدت به اوج كوششهاى ممكن، مى رسد و چون آرمان وحدت را يكى از رسالتهاى الهى بعثت خود مى داند; و رنج تفرق مؤمنان بر او گران مى آيد و سخت مهربان و هواخواه آنان است، پس در اين راه تمام توان خود را به كار مى برد كه: «لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤمنين رءوف رحيم». (توبه/128) و شايد به همين دليل است كه خود مى فرمايد: «ما اوذى نبى مثل ما اوذيت.» (6)
راهكار سازگارى و همدلى: موضوع «اصلاح ذات البين» و سفارشها و موضعگيرى هاى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله پيرامون آن نيز، در رديف راهكارهاى ايجاد برادرى قرار مى گيرد:
«… وفى الخبر عن ابىايوب قال: قال رسولاللهصلى الله عليه وآله: يا ابا ايوب الا ادلك على صدقة يحبها الله و رسوله قال: بلى. فقال رسولالله: تصلح بين الناس اذا تفاسدوا… و فى راويه تسعى فى صلاح ذات البين اذا تفاسدوا و تقرب بينهم اذا تباغضوا». (7)
و نيز نقل شده كه درباره آيه اخوت از پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله پرسش كردند، فرمود: مزد آن كس كه در برقرارى آشتى ميان مردمان بكوشد; برابر مزد كسى است كه در راه خدا پيكار كند. (8)
بدين ترتيب يكى از اين شيوه ها را در تصميمى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله مبنى بر «اصلاح ذات البين» در مورد تقسيم غنايم جنگ بدر مى گيرد، مشاهده مى كنيم. قطعا فقدان قانون خاص تقسيم غنايم و نيز عدم آمادگى تربيتى و اخلاقى كامل مسلمانان آن دوره، عواملى بود تا در وحدت پوياى جامعه اسلامى ايجاد خلل كند. از اينرو، پيامبرصلى الله عليه وآله مامور به اصلاح امور و حفظ يكپارچگى ملت مى شود و مؤمنان نيز موظف به رعايت همدلى و تبعيت از رسول اكرم صلى الله عليه وآله كه: «فاتقوا الله واصلحوا ذات بينكم واطيعوالله ورسوله ان كنتم مؤمنين». (انفال /1)
پيامبرصلى الله عليه وآله به گونهاى اختلاف زدايى مى كند كه شقاقى (هر چند ناچيز) در پيكره وحدت دينى مسلمين سر برنياورد; چنان كه مورخان نقل كردهاند، پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله حتى براى گروهى هم كه در جنگ حاضر نبودند سهمى از غنيمت قرار مى داد. (9)
جالب توجه است كه پيش از آغاز جنگ بدر، پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله با وجود اعلام حمايت عدهاى از مهاجران، در انتظار اعلام رضايت انصار مبنى بر آمادگى جهاد نبرد با دشمن است; چون محتواى قرارداد انصار با پيامبرصلى الله عليه وآله درباره دفاع از حضرت در داخل شهر مدينه بود و نه همراهى در جنگهاى خارج، لذا پيش از حركتبه دنبال راى و نظر انصار بود و پس از اطمينان از يارى آنان آماده كارزار مىگردد.
اين امر در واقع نشان از اهتمام پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله به رعايت سنتهاى اجتماعى و ملاحظه شرايط خاص سياسى زمان دارد. (10)
تفوق به جاى تفرق: رويداد ديگرى كه در جريان جنگ احد شاهديم دستورى است كه قرآن به پيامبرصلى الله عليه وآله مى دهد مبنى بر عدم ملامت پاره اى مسلمانان به سبب فرار از جنگ و در برابر، بخشودن آنها و سعى در اميدوار ساختن و همكارى به گونه اى كه جذب جامعه اسلامى شوند و در مسير اصلاح و تربيت روحى قرار گيرند: «فاعف عنهم واستغفر لهم وشاورهم فى الامر…» (آلعمران /159)
قطعا يكى از ريشه هاى اصلى چنين تصميم پسنديدهاى، همخوانى با وحدت و يكپارچگى سياسى امت اسلام بوده است تا از اين طريق پيشاپيش زمينه افتراق بين گروههاى مسلمان (به علت طرد افرادى از مبارزين كه در جريان جنگ دچار خطا و تخلف شدند) و ساير اقشار جامعه، محو شود.
در همين جنگ است كه به نقل تاريخ; جوان مسلمان ايرانى پس از وارد آوردن ضربه اى بر افراد سپاه دشمن مى گويد: «خذها و انا الغلام الفارسى» (اين ضربت را تحويل بگير كه منم يك جوان ايرانى) اما پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله او را خطاب و عتاب نمود كه چرا نمى گويى منم يك جوان انصارى؟! و منظور آن است كه به اين وسيله هم، آهنگ برانگيخته شدن تعصبات قومى ديگر را خاموش، و وحدت صفوف اسلام را حفظ كند و هم، ملاك افتخار و ارزش را از محور قوم و نژاد و مليتبه دين و مكتب و ارزشهاى توحيدى بازگرداند.
بدين سان حضرت از هر عاملى براى نگهدارى تفوق اجتماعى و جلوگيرى از تفرق استفاده مى كرد و حتى در جريان تخريب مسجد ضرار!
حفظ وفاق ملى: سياست پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله درباره ويران كردن مسجد ضرار دقيقا به قصد ايجاد يك مانع مؤثر براى جلوگيرى از ظهور شكاف سياسى در جامعه اسلامى بود تا پياپى، وفاق ملى آسيب نبيند.
بر اين اساس، پيامبر بزرگوار اسلامصلى الله عليه وآله حتى در آخرين سفارش هاى خود به امت اسلامى نيز چنين مى گويد: «ايها الناس، ان دماءكم و اموالكم عليكم حرام الى ان تلقوا ربكم، كحرمة يومكم هذا، و كحرمة شهركم هذا…» و نيز در آخر خطبه دارد كه: «… ايها الناس اسمعوا قولي و اعقلوه، اعلموا ان كل مسلم اخ للمسلم و ان المسلمين اخوة.» (11)
2 - راهبردهاى قومى و ميهنى
الف) نفى نژادپرستى و قوميتگرايى
يكى ديگر از راه حلهايى كه پيامبر مكرم اسلام صلى الله عليه وآله در مسير بنيانگذارى وحدت امت اسلامى به كار مى گرفت، نفى نژادپرستى، قوميت گرايى و تبعيض هاى ناروا و ناپسند بود.
شكستن ارزشهاى جاهلى: مبارزه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله با برده دارى آن زمان كه همراه افزايش تدريجى قدرت سياسى و اجتماعى حضرت با قاطعيت روزافزونى نيز توام بود، بهترين شاهد است. اين جنبش، بخشى از حركتهاى عدالتخواهى پيامبرصلى الله عليه وآله در برابر ظلم آشكار آن دوره به شمار مى آيد چرا كه حضرت به دنبال تاسيس جامعه فلاح پسند دينى و پايه گذارى حزب رستگاران است كه: «الا ان حزب الله هم المفلحون» (مجادله /22) و نيك، از قرآن آموخته كه فلاح و سعادت با ظلم و شقاوت قابل جمع نيست: «.. انه لايفلح الظالمون». (انعام /35)
يكى از تلاشهاى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در دوره ابتدايى حضور ده ساله مكه مكرمه، گسستن مبانى نظام ارزشى حاكم بر جامعه جاهلى آن زمان بود. در بافت پيوندهاى عشيرهاى; بردگان و كنيزكان بدون اذن صاحبان خود، حق هيچگونه تصميمگيرى مستقل و يا اظهار مشاركت اجتماعى خاص نداشتند. اجازه بردها در پذيرش يا عدم پذيرش معتقدات دينى خويش نيز به دستخود آنان نبوده است.
دعوت فرهنگى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله به توحيد، و نيز دعوت ارزشى حضرت به ايجاد تعلق دينى و حب اجتماعى توحيدى، سبب شد تا زمينه شكستن چنين تبعيض هاى ظالمانه اى فراهم گردد، معيارهاى جاهلى روابط نسبى از بين رفته و در نهايت افراد، بدون وابستگى قومى و قومگرايى به دين جديد بگرايند چرا كه: «لاعصبية فى الاسلام».
حاصل توفيق پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در به كارگيرى اين راه، مسلمان شدن افرادى از عشيره ها و قبايل متعدد مشركين و تمرد آنان از قوانين نظام قبيله هاى و سپس، پيوستن به صفوف مؤمنان بود. اين روش، علاوه بر تاثيرگذارى «ارزشى و اجتماعى» يعنى ايجاد ياس و وحشت در دل مشركان و ويران شدن اصول ارزش حاكم، زمينهاى براى زايش نظام اجتماعى جديد پديد آورد.
ارزش مساوات توحيدى: بعدها پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در قالب فرمان، ارشاد يا نصيحت، مسلمانها را رهنمون به آزادسازى بردگان مى سازد و خود نيز چنين مى كند و اين فرمان «خداى» بود كه ايمان به خود و آخرت و پيامبران را با بخشش مال در جهت آزادى انسانهاى ديگر همسنگ مى داند: «.. ولكن البر من آمن بالله واليوم الآخر والملئكة والكتاب والنبيين واتى المال على حبه ذوى القربى و… وفى الرقاب و…» (بقره /177)
حضرت، افرادى مانند «زيد بن حارثه» را فرمانده سپاه اسلام، «بلال حبشى» را مؤذن ويژه قرار مى دهد و از «سلمان فارسى» ايرانى تجليل مى كند و به او مقام و منزلت والا مى بخشد تا به اين ترتيب هم با تبعيض هاى موجود به مبارزه برخيزد: «من اعتق مؤمنا اعتقه الله العزيز الجبار…«و هم بتدريج ارزش تقوا را ملاك منصب ها و منزلتهاى اجتماعى، معرفى نمايد كه: «ان اكرمكم عندالله اتقيكم…» (حجرات /13)
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله آشكارا اعلام مى كرد آن غلام حبشى و اين سيد قريشى (هر دو) در نزد من يكسان هستند و بدين سان آن حضرت را منادى به حق مساوات توحيدى دانسته اند. چه اين كه: «كلكم لآدم و آدم من تراب ليس لعربى على عجمى فضل الا بالتقوى». (12)
به هر حال رعايت تساوى و عدالت توسط پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله كه دقيقا در برابر ظلم و تبعيضهاى رايج قرار داشت، از مؤثرترين راهكارهاى ايجاد وحدت اسلامى در جامعه آسيب ديده آن روزگار بود.
در متون تاريخى و روايى مى خوانيم كه حضرت تفاوتى بين برده و غيربرده نمى گذاشت و خود نيز در اجراى احكام، طعم شيرين حق مساوات و عدالت را به ديگران مى چشانيد; كه حتى در جمع مسلمانان، جايگاه پيامبر خداصلى الله عليه وآله ناپيدا بود و هر زمانى در مجلس مى نشست افراد ناشناس بسادگى نمى توانستند حضور رسول الله صلى الله عليه وآله را نزد مردم بيابند. اوج درخشش اين مساوات طلبى حتى در چشمان مبارك رسول رحمت نيز نمايان بود كه: «كان رسولالله يقسم لحظاته بين اصحابه، ينظر الى ذا وينظر الى ذا بالسوية». (13)
البته شكى نيست كه همه اين آداب الهى در جلب حمايت توده مردم بسيار مؤثر بوده است. حضرت در يك تمثيل گويا مى فرمايد: «ان الناس من عهد آدم الى يومنا هذا مثل اسنان المشط لا فضل للعربى على العجمى ولا للاحمر على الاسود الا بالتقوى.» (14)
اين سيره با درايتى خاص و تدبيرى موشكافانه در دوران حكومت پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله نيز دنبال مى شود تا همواره نقش خود را به عنوان يكى از ابزارهاى ارزشى وحدت ساز ايفا كند. پيامبرصلى الله عليه وآله درصدد است تا همه پايه هاى نابرابرىهاى جاهلى را از ميان بردارد و بازگشتبه عهد جاهليت و پسند احكام غيرالهى را ناممكن سازد كه: «افحكم الجاهلية يبغون…» (مائده/50)
رسول الله صلى الله عليه وآله خود، آغازگر اين حركت بزرگ اجتماعى - ارزشى است و از هر رخدادى در جهت القا و تثبيت روح مساوات و عدالت انسانى در جامعه نوپاى آن زمان بهره مىبرد. در جايى به زيبايى تمام مى فرمايد: «ان الله يكره من عبده ان يراه مميزا بين اصحابه». (15)
بدين ترتيب مى توان نتيجه گرفت: نفى قوميت گرايى و هر نوع تعصب ناپسند جاهلى، هميشه مدنظر پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله بوده است و هشدارهاى حضرت نيز به كسانى كه حسب و نسب را ملاك افتخارات و ارزشها مىدانستند، در تاريخ اسلام ثبتشده است:
«سلمان فارسى در مسجد پيامبرصلى الله عليه وآله نشسته بود. عده اى از بزرگان اصحاب نيز حاضر بودند و سخن از اصل و نسب به ميان آمد هر كسى درباره اصل و نسب خود چيزى مى گفت تا اين كه از سلمان سؤال كردند… او گفت: انا سلمان بن عبدالله، كنت ضالا فهدانى الله عزوجل بمحمد، كنت عائلا فاغنانى الله بمحمد وكنت مملوكا فاعتقنى الله بمحمد. سپس پيامبرصلى الله عليه وآله وارد شدند و سلمان گزارش جريان را به حضرت رساند. رسول اكرمصلى الله عليه وآله به آن جماعت كه همه از قريش بودند فرمود: يا معشر قريش ان حسب الرجل دينه و مروئته خلقه و اصله عقله. (16)
همچنين در روايت ديگرى، افتخار و فخرفروشى بر محور تعصبات قومى را از آتش جهنم مى شمارد: «ليدعن رجال فخرهم باقوام انما هم فحم من فحم جهنم…» (17)
در همين رديف بايد بر زندگى بسيار ساده پيامبر عزيزصلى الله عليه وآله اشاره كرد كه به نقل اميرالمؤمنين عليهالسلام حتى اجازه نصب پردهاى با نقش و نگار معمولى را بر در خانه خود نمى دهد. اين امر، بهترين شاهد و عالى ترين زمينه براى جذب انسانهاى محروميت كشيده آن زمان و عامل تحقق وحدت دينى بود. به نقل صحابه آن حضرت: «كان رسول الله صلى الله عليه وآله خفيف المؤونة».
زيباترين تعبير پيرامون نقش ارزشى پيامبران همان است كه در نهج البلاغه مى خوانيم: «مع قناعة تملا القلوب والعيون غنى و خصاصة تملا الابصار و الاسماع اذى». (18)
حمايت از محرومين: در جهت نفى تعصبات قومى، خط مشى حمايت از محرومين و بيچارگان نيز قرار دارد. اين گروه كه عمدتا بردگانى از مردان و زنان اند طبق قوانين حاكم، زير پوشش حمايتى هيچ قوم و قبيله اى نبودند و لذا از كليه حقوق اجتماعى و سياسى محروم مى شدند و به دليل ساخت سياسى خاص دوران جاهلى و نيز ناتوانى هاى گوناگون اين افراد، امكان پى ريزى جامعه اى مستقل را هم نداشتند.
در چنين شرايطى، مخالفت پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله با تبعيض ها و قومگرايى ها و از سوى ديگر، حمايت از محرومان، سبب جذب اين گروه به اسلام و پيامبرصلى الله عليه وآله مى شد و بدين ترتيب گروه كثيرى بر محور رسول خداصلى الله عليه وآله وحدت اجتماعى و سياسى پديد مى آوردند. در واقع، محتواى فكرى دعوت حضرت در اعلام اصالت تقوا و كرامت انسانى و نيز مقتضاى عملكرد او، نقش يك ابزار پويا براى ايجاد وحدت اسلامى نوين را ايفا كرد.
اين اعلام حمايت و جانبدارى كه بتدريج دامنه پوشش آن نيز گسترده مى شد، توانست نيروهاى خسته و گريزان، ستمديده و درگير ترديدهاى فكرى را به مركزى واحد هدايت كند و پايههاى وحدت دينى را استوار سازد.
ب) نقش بيت الله
با نظرى به رويدادهاى تاريخ اسلام بعضى راه حلهاى ديگر نيز به چشم مى آيد كه در آنها به نحوى از ظرفيت و مقتضيات موجود جامعه آن زمان در جهت تحقق وحدت اسلامى بهره بردارى شده است.
در اين باره تاثير كعبه مكرمه و كيفيت استفاده پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله از آن به عنوان يكى از ابزارهاى ارزشى وحدت ساز شايان توجه است چه اين كه: «ان اول بيت وضع للناس للذى ببكة مباركا وهدى للعالمين». (آلعمران /96)
پيامبرصلى الله عليه وآله از موقعيت مكانى مكه و فرصت زمانى ايام حج در مقطعى كه تمام مردم جزيرةالعرب به آن جا مى آمدند بهره مى برد تا دعوت توحيدى خود را به مهتران و بزرگان قبايل ارائه دهد. در متون تاريخى نام قبيله هاى «بنى حنيفه»، «كنده»، «بنى صعصعه»، «كلب» و ديگران را در فراخوان حضرت مى بينيم و حتى گرايش مردم يثرب به اسلام هم از طريق همين تدبير در استفاده از موقعيت خانه خدا و موسم حج بوده است: «جعل الله الكعبة البيت الحرام قياما للناس». (مائده /97)
ميزان كارآمدى اين عامل در تمايل و كشش توده ها به سوى پيامبرصلى الله عليه وآله به قدرى بود كه كفار و مشركان را كاملا در موضع انفعالى قرار مى داد. آن گونه كه پيش از آغاز مراسم براى جلوگيرى از شعاع نفوذ پيام نبى صلى الله عليه وآله به مشورت مى پرداختند تا مناسبترين شيوه هاى تبليغى و روانى را براى تغيير اذهان مخاطبان و مردم به كار گيرند. شعارهاى روانى - سياسى آنها اين بود: «وقالوا يا ايها الذى نزل عليه الذكر انك لمجنون». (حجر/6)
و مهم اين است كه در تبليغاتشان، روح تعصبهاى نژادى و قومى موج مى زد: «ويقولون ائنا لتاركوا الهتنا لشاعر مجنون». (صافات /36)
3 - راهبردهاى اجتماعى و فردى
الف) حميت عربى و حس مشترك
بهره بردارى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله از اخلاق و خصوصيات روحى عرب جاهلى در جهت اهداف توحيدى و بويژه تحقق وحدت اسلامى، يكى ديگر از راهبردهاى ارزشى به شمار مى آيد.
ظرفيت هاى روحى جامعه آن زمان در تمامى شرايط اجتماعى خاص خود تنيده شده بود و پيوندى مستحكم با پيشينه تاريخى اش داشت; سعى پيامبرصلى الله عليه وآله اين بود كه قابليتها را به سمت مطلوبيتهاى موردنظر هدايت كند و به نوعى، آميزه هاى اخلاقى نوينى به وجود آورد. بدينسان پيامبر عزيزصلى الله عليه وآله از اين امكانات اخلاقى و روحى براى پديدآورى يك همگرايى دينى و استحكام علايق مشترك اعراب در جهت آرمانهاى امت واحده استفاده مى كند.
روحيه تعصب و حميت عربى، تعهد و وفاى به عهد و پيمان، شجاعت و دلاورى يا ميهمان نوازى، نمايانگر شاخصه هاى اجتماعى اعراب جاهلى شده است: «اذ جعل الذين كفروا فى قلوبهم الحمية حمية الجاهلية…» (فتح /26)
و در همين حركت پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله اصلاح و بهسازى ارزشهاى حاكم در چارچوب نظام ارزشى اسلام را يكى از كليدهاى رويكرد اتحاد اسلامى مى داند. به اين صورت كه تعصب به قوم و قبيله، حفظ و بزرگداشت منزلت عشيره و رؤسا و بزرگان آن و نيز واكنش در حمايت از افراد طايفه (كه معمولا به نحو صريح يا ضمنى توام با گونه اى تعهد و پيمان بود)بارها و بارها در تاريخ اسلام سبب حمايت از حضرت در مواضع مختلف و اصولا، زمينه تشكيل اولين وحدت سياسى و علنى اسلام تلقى مىگردد. پيامبرصلى الله عليه وآله خود مى فرمود: «ما نالت منى قريش شيئا اكرهه حتى مات ابوطالب.» (19)
به هر حال، چنين بيعت هايى نه تنها در محدوده داخلى كه بيشتر در تعهد قبايل نسبت به يكديگر نيز كاربرد داشت و طبق رسوم جاهلى تا زمان اعلام انصراف هم پيمان يا هم پيمانان به قوت خود باقى مى مانده است. و پيامبرصلى الله عليه وآله نيز از همين طريق ديگران را دعوت به اسلام مى كرد و در طول تاريخ مكرر بين حضرت و افراد يا گروهى از ياران، پيمانهاى گوناگونى منعقد مى گرديد كه تكرار آن حاصلى جز فراگيرى دامنه وحدت اسلامى نداشت. شبيه آنچه در «عقبه اولى»، «عقبه ثانيه»، «بيعت در غزوه بدر»، «بيعت رضوان» و غير آنها روى داد.
شجاعت و دليرى اعراب كه ريشه در وضعيت خاص آن جامعه و نيز مسايل جغرافيايى و طبيعى داشت، هيچگاه به صورت مطلق از ناحيه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله مطرود و مذموم دانسته نشد بلكه اين روحيه خاص نيز در مسير اصلاح و امور پسنديده و صحيح قرار گرفت. و بدون ترديد اين امر در گسترش حاكميت سياسى اسلام كه فقط در طى ده سال، بيش از هشتاد غزوه و سريه را در پرونده خود جاى داده، تاثير بسزايى داشته است.
حضرت، در جنگهاى بسيارى ضمن تجليل و تمجيد از روحيه شجاعت و سلحشورى سربازان اسلام، ارزشمندى آن را در محدوده عبادت و تقواى الهى مورد سنجش و مقايسه قرار مى داد و بدينسان شيوه تعديل و تصحيح ويژگى هاى اخلاقى اعراب را برمى گزيد مانند: «ضربة على يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين» از سوى ديگر، پيامبرصلى الله عليه وآله در تقويت و اصلاح روحيه مهمان نوازى اعراب نيز مى كوشد كه اين نيز سبب جذب فزون تر افراد به قلمرو مسلمانان است.
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله مسلمين را امر به سخاوت و بخشش اموال و انفاق دارايى هاى خود مى كرد بر مبناى: «لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون…«(آلعمران /92) و خود مى فرمود: «فاحسنوا صحبة السلام بالسخاء…» نيز در دوره اوليه تكون جامعه اسلامى از انصار مى خواست مهاجران را مورد حمايت قرار دهند و مسلمانان مدنى هم با توجه به همان روحيه خاص اجتماعى، (كه اكنون صبغه دينى هم پيدا كرده بود) چنين كردند تا آن جا كه براى اسكان مهاجران در خانه هاى خود به قرعه كشى روى آوردند: «والذين تبوءو الدار والايمان من قبلهم يحبون من هاجر اليهم ولايجدون فى صدورهم حاجة مما اوتوا ويؤثرون على انفسهم ولو كان بهم خصاصة ومن يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون». (حشر /9)
بدين ترتيب بهره برى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله از اين ظرفيت روحى كه با صحه گذاشتن و تعديل دينى همراه بود، سبب شد تا وحدت اسلامى، هر روز با اقتدار بيشترى همراه باشد و به مرور زمانى، تسرى يابد. البته نزد اسلام، اصل تعدد در مليت و اقوام نفى نمى شود اما ستيزه جويى و ايجاد تشتت در وحدت سياسى و وفاق عمومى جامعه اسلامى نيز مورد قبول نيست. چه اين كه: «انا خلقناكم من ذكر وانثى وجعلناكم شعوبا وقبائل لتعارفوا…» (حجرات /13) بدينترتيب چنانچه تعصب در مسير پايبندى بر غير حق و تهى شدن از ارزشهاى دينى و انسانى و تنها به صرف تكيه بر قوميت و ملى گرايى باشد، مورد پذيرش دين و پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله نيست: «ليس منا من دعى الى عصبية». (20)
ب) آداب اخلاقى
پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله يكى از اهداف عالى رسالت خود را اتمام اخلاق نيك و تكميل فضايل الهى و اخلاقى انسان مى داند كه: «انى بعثت لاتمم مكارم الاخلاق» (21) و بر اين بنيان يكى از موارد ديگرى كه مىتوان در زيرمجموعه راهبردهاى ارزشى پيامبرصلى الله عليه وآله در جهت ايجاد زمينه وحدت اسلامى ياد كرد، نحوه رفتار فردى و آداب خاصى است كه از آن حضرت در متون تاريخى آورده اند چه اين كه: «وانك لعلى خلق عظيم». (قلم /4)
برخوردهاى پرجاذبه: اخلاق نرم و خوى پر جاذبه رسول حق همواره يكى از مهمترين ابزارهاى ارزشى وحدت دينى و فرونشاندن اختلافها و نزاعها و جذب انسانهاى پاك سرشت بوده است: «فبما رحمة من الله لنت لهم ولو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك…» (آلعمران/159)
رويدادهاى تكان دهنده تاريخ اسلام آن چنان آشكار و گوياست كه هيچ نيازى به ترجمان تحليلى ندارند چه اين كه: «الم نشرح لك صدرك» (شرح /1) يكى از هزاران: فردى به نام «غورث بن الحارث» در برابر پيامبرصلى الله عليه وآله شمشير در دست گرفت و گفت: «من ينجيك منى»، رسول خداصلى الله عليه وآله مى فرمايد: «الله». لرزه بر اندام او افتاد و شمشير از دست بينداخت. سپس، پيامبر او را آزاد كرد. همين شخص هر جا مى رود مىگويد: «جئتكم من عند خير الناس». (22)
و به واقع عنوان: «اطهر المطهرين شيمة واجود المستمطرين ديمة…» (23) تنها بر او زيبنده بود. اين سلوك و اخلاق نيكوى الهى است كه او را اسوه حسنه و نمونه برتر انسان كامل مى دانند تا آن جا كه محبت معجزه آساى او سبب مى شد مخالفان سرسختش به صف دوستان مؤمن سوق يابند (24) و اين آداب الهى، محور جمع و وحدت دلها قرار گيرد. دعوت فطرى پيامبرصلى الله عليه وآله جان تشنه هر حق خواهى را مجذوب او مى ساخت و اين، نيكوترين ابزار براى دميدن روح وحدت دينى بود
پيوندهاى خانوادگى: در رديف آداب ويژه پيامبر مى توان به فلسفه پيوندهاى خانوادگى حضرت اشارهاى كوتاه كرد. بدون ترديد با توجه به جايگاه خاص نظام قبيله اى در جامعه آن روز، يكى از آثار اجتماعى اين امر ايجاد الفت، پيوند بين قبايل، و وحدت لايه هاى اجتماعى بوده است. اين نوع پيوندهاى قبيله اى (به نوعى) بديل حلف هاى قانونى و رسمى شناخته مى شود و پيش از اسلام نيز ازدواج هاى متقابل، دشمنى ها را به دوستى تبديل مى ساخت. به عنوان نمونه ازدواج پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله با «جويريه دختر حارث» از طايفه بنى مصطلق بود كه مسلمانان، به سبب اين خويشاوندى، بقيه اقوام او را آزاد كردند و در نهايت تمام طايفه او به اسلام پيوستند و يا ازدواج حضرت با «صفيه دختر حى بن اخطب يهودى»، سردار بنى قريظه كه پس از اسارت، همسرى پيامبر خدا را در برابر آزادى و الحاق به خانواده خود برمى گزيند و در آخر، به همراه گروهى از اقوام، اسلام مىآورند.
4 - امت اسلامى و وحدت دينى
اين بحث را با نظرى به رسالت امت اسلامى در تداوم رحمت نبوى تا تحقق وحدت اسلامى، به پايان مى بريم:
«وحدت»، جوهره قوام، پايدارى و حيات هستى است و پيامبران، مامور و سرپرست احياى رحمت مطلقه الهى در دنياى انسانى:
برگ و ساز كائنات از وحدت است اندرين عالم حيات از وحدت است(اقبال لاهورى)
و محمد خاتم صلى الله عليه وآله، پيامبر وحدت و رسول رحمت: «وجعلنى رسول الرحمة و رسول الملاحم». (25)
رحمت واسعه الهى، با او جريان يافته: «واطيعوا الله والرسول لعلكم ترحمون» (آل عمران/132) و امت بشرى حول خاتميت او گرد مى آيند: «ما كان محمد ابا احد من رجالكم ولكن رسول الله وخاتم النبيين» (احزاب /40) و با اين همه، چشمه جوشان رحمت الهى است كه: «فبما رحمة من الله لنت لهم…» (آلعمران /159)
نداى وحدت او، صداى وحدت طلبى تمامى انبياى الهى است و اين آهنگ شيرين در حلقوم مبارك او به كمال نهايى خود مىرسد:
نام احمد نام جمله انبياست چون كه صد آمد نود هم پيش ماست (مولوى)
او آخرين پيامبران از سلسله مناديان رحمت و وحدت الهى است; «تقدم در غايت و تاخر در نوبت دارد يعنى: «لولاك لما خلقت الافلاك».
و از اينرو، به تمام شاخ و برگهاى اين شجره طيبه; رنگ، عطر، و ميوه حيات ابدى مى بخشد و با خاتميت او، درخت نبوت الهى معنا مى يابد كه: «ما من نبى آدم و من سواه الا تحت لوائى» (26) يعنى:
«هر چه دارند اوليان و آخريان همه از عكس او دارند و سايه اويند»!(مولوى)
آدم و نوح و خليل و موسى و عيسى آمده مجموع در ظلال محمد(سعدى)
و از اين پس، امت محمدى او; «امة مرحومة» و «امة آخرون السابقون»، و نيز، آخرين نخبگانى اند كه پذيراى حضور اويند
و بى شك امت محمدصلى الله عليه وآله رسالت گسترش دعوت او را تا توسعه امت واحده الهى در پهنه ارض به دوش دارند چرا كه: «كنتم خير امة اخرجت للناس…» (آل عمران /110) و همانانند كه برگزيدگان خدايند و غير آنان، زيانكاران: «ومن يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرين» (آل عمران /85)
به آرزوى روزى كه وحدت اسلامى، راهى براى پيوند جوامع اسلامى، به امت واحده الهى گردد و دعوت «امت» با دعوت «خداى»، همسان كه: «والله يدعوا الى دارالسلام ويهدى من يشاء الى صراط مستقيم». (يونس /25) آن افق روشن و درخشان كه پيامبر وحدت براى امت عزيز اسلام به زيبايى تمام ترسيم نمود و شايسته: «فطوبى لك يا محمد ولامتك». (27)
طريقى كه وحدت امت را زمينه احياى امت واحده مى دانست چرا كه احياء امت واحده را با جوهره اقامه دين (تقوا و عبوديت الهى) هم رديف شمرده: «… ان هذه امتكم امة واحدة وانا ربكم فاعبدون» (انبياء /92) و از سويى، اقامه دين حق (در سلسله انبياء) را نيز به وحدت مىپيوندد: «شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا والذى اوحينا اليك ما وصينا به ابراهيم و موسى و عيسى ان اقيموا الدين ولا تتفرقوا فيه…» (شورى /13)
و بدون ترديد استجابت و پذيرش نداى «پيامبر وحدت» به وحدت دينى، قبول و احياى حيات ابدى انسانى و الهى امت اوست كه: «يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله وللرسول اذا دعاكم لما يحييكم» (انفال /24) و اين دستور قطعى الهى است كه: «يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله واطيعوا الرسول ولاتبطلوا اعمالكم» (محمد /33) دستورى كه تخلف از آن، تباهى و سياهى آشكارا، به دنبال دارد: «ومن يعص الله ورسوله فقد ضل ضلالا مبينا». (احزاب /36)
و به اين ترتيب; امت واحده، راهى است تا تفوق تمام: «هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله وكفى بالله شهيدا.» (فتح /26) و سپس تسرى اين حقيقت نهفته الوهى به همه وجدانهاى خفته كه: «محمد رسول الله» (فتح /29)
و در نهايت از حال تا آينده امت واحده فرايندى استبه ميزان يك اراده جمعى يك تمايل معمولى و نيز صبرى استوار و پايدار: «يا ايها الذين آمنوا استعينوا بالصبر والصلوة ان الله مع الصابرين» (بقره /153) و آن گاه پيامد آب حيات وعده الهى: «فاصبر ان وعد الله حق» (روم/60)
اين رهيافتى است كه به جاى مقصد، مسير، و مايههاى درونى، بيشتر نيازمند همگرايى اراده و تمايلات وحدتطلبانه مسلمانان جهان حول محور جمع و نظام بخشيدن به آن است.
و آينده روشن، از آن مؤمنان مجاهدى است كه نور وحدت مى نشانند و كمال آن مى افشانند چه اينكه: «يريدون ان يطفئوا نور الله بافواههم ويابى الله الا ان يتم نوره ولو كره الكافرون» (توبه/32) و آنگاه خشنود از سپاس الهى: «و رضوان من الله اكبر ذلك هو الفوز العظيم». (توبه/72)
نتيجه گيرى
وحدت امت همواره يكى از آرمانهاى دينى پيامبران توحيدى قلمداد مى شده و بر اين بنيان، يكى از محورهاى مهم دعوت پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله نيز پى ريزى شاكله هاى پيدايش آن بوده است.
تحليل رويدادهاى تاريخ اسلام گوياى آن است كه در جهت تلاشهاى «سياسى» و «فرهنگى» حضرت براى تحقق اين هدف، «راهبردهاى ارزشى» نيز كارآيى خاص داشتهاند تا آن جا كه با شناخت دقيق ظریفيت هاى اجتماعى حاكم بر جامعه، ابزارهايى برگزيده شده تا زمينه پذيرش و گرايش همگانى را به سوى ايجاد وحدت امت متمايل گرداند.
طرح پيماننامه ملى مدينه بهترين راه براى ايجاد يك وحدت عمومى و القاى روحيه همبستگى دينى بود و در همين راستا پيمان ويژه مسلمين، راهكارى مذهبى براى پيوند روح برادرى به حساب مى آمد. استفاده از راهبردهاى ملى و مذهبى تنها مى توانست پايه هاى استوارى اجتماعى جامعه را نمايان سازد; اما، در اين ميان مبارزه با نژادپرستى و قومگرايى و يا به كارگيرى عاقلانه موقعيت ها و مكانهاى تجمع عمومى نيز، از جمله راهكارهاى قومى و ميهنى لازم جهت دستيابى به وحدت طلبى شمرده مى شد و با اين همه، بهره گيرى پيامبرصلى الله عليه وآله از ظرفيت هاى اخلاق اجتماعى و نيز توان اخلاق فردى، امرى قابل توجه است.
بدين ترتيب، يكى از ضرورى ترين راههاى پى ريزى وحدت دينى در امت بزرگ اسلامى، هماهنگى اراده ها و تمايلات ارزشى جوامع بر بنياد همانند سازى ابزارهاى سه گانه فوق است; يعنى: «راهبردهاى ملى و مذهبى»، «قومى و ميهنى» و نيز «اجتماعى و فردى».
سید حسین حسینی
پى نوشتها و مآخذ
1- حميدالله، محمد: اولين قانون اساسى مكتوب در جهان، ترجمه غلامرضا سعيدى، تهران، انتشارات بعثت، 1365، ص 55-64.
2- علامه هندى، علاءالدين، كنزالعمال فى سنن الاقوال و الافعال، بيروت، مؤسسه الرسالة، 1985م، ج 1، ص149.
3- آيتى، محمد ابراهيم، تاريخ پيامبر اسلام، تهران، انتشارات دانشگاه تهران،1366، ص235.
4- تفصيل اين سخن را در جاى خود بايد دنبال كرد; نگاه كنيد: حسينى، سيد حسين: «علوم انسانى اسلامى، مبناى تحقق وحدت فرهنگى»، نامه فرهنگ، بهار1377، شماره29 و نيز: جزوه درسى «عرفان دينى» از همين قلم.
5- روايت پيامبرصلى الله عليه وآله در كنزالعمال، جلد 1، ص149.
6- علامه مجلسى، محمدتقى، بحارالانوار، تهران، دارالكتب الاسلاميه،1403 ق، جلد39، ص56.
7- الميبدى، ابوالفضل رشيدالدين، كشفالاسرار و عدةالابرار، به اهتمام علىاصغر حكمت، تهران، اميركبير، 1361، جلد9، ص 271-267.
8- حاج سيد جوادى و ديگران، دايرةالمعارف تشيع، تهران، سازمان دايرةالمعارف تشيع،1366، جلد 1، ص243.
9- تاريخ پيامبر اسلام، ص272.
10- بهشتى، سيد محمد، محيط پيدايش اسلام، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى،1367، ص147.
11- ابنهشام، ابومحمد عبدالملك: السيرة النبويه، قم، انتشارات ايران،1363، جلد 4، ص250.
12- يعقوبى، احمدبن ابى يعقوب: تاريخ يعقوبى، ليدن،1883م، جلد 2، ص110.
13- كلينى رازى، ابوجعفر محمد بن يعقوب بن اسحاق: الاصول من الكافى، تهران، دارالكتب الاسلاميه،1363، جلد 8، ص268.
14- بحارالانوار، جلد22، ص348.
15- مطهرى، مرتضى، سيره نبوى، تهران، انتشارات صدرا،1367، به نقل از «هديه الاحباب» داستان روايت را آورده است.
16- مطهرى، مرتضى، خدمات متقابل اسلام و ايران، تهران، انتشارات صدرا، 1362، ص75 و76.
17- سنن ابىداوود، جلد 2، ص624 به نقل منبع پيشين، ص74.
18- نهجالبلاغه، ترجمه دكتر سيدجعفر شهيدى، تهران، انتشارات سهامى عامل، 1371، خطبه 192، ص215.
19- تاريخ پيامبر اسلام، ص168.
20- بحارالانوار،جلد73، ص283.
21- همان، جلد16، ص210.
22- البخارى، محمد بن اسماعيل، صحيح البخارى، چهار جلدى، بيروت، دارالمعرفة للطباعة والنشر، بىتا، جلد 2، ص539.
23- نهجالبلاغه، خطبه 105.
24- پارهاى مورخان داستانى از كافرى خشن و معاند نقل مى كنند كه به خانه پيامبرصلى الله عليه وآله به مهمانى رفت و در نهايت با ايمان خارج شد. اين جريان نمونه جالبى از همين تاثير اخلاقى و الهى خاص پيامبر رحمت است. نگاه كنيد: زرين كوب، عبدالحسين، بحر در كوزه، تهران، علمى،1367، ص104 و 105.
25- شيخ صدوق، ابوجعفر، معانىالاخبار، تصحيح على اكبر غفارى، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات،1399 ق، ص51.
26- بحر در كوزه، ص115.
27- معانىالاخبار، ص51.
يادآورى: جهت رعايت اختصار، بسيارى از پاورقى هاى توضيحى، تفسيرى يا معرفى منابع حذف گرديد.
وقف در قرآن
وقف ” سنّت حسنه اي است که از دير باز به اشکال گوناگون در تاريخ بشر وجود داشته است و اسلام نيز آن را در مسيري روشن، منطقي و هدفدار، مترّقي و دقيق مورد استفاده قرار داده است.خـدا کـه مالـک همـه چيـز است. مالـک همه ي ماسـت. مالـک لحظـات عمر ما و مالـک نفس هاي ماسـت. به ما مي گـويد به من قرض بدهـد آن هم با تعبيراتي که يک سائل مي گـويد. شما به خدا قرض بدهيـد خدا به شما جـزا مي دهد.«من ذالـذي يقرض الله قرضاً حسناً فيضاعفه له اضعافاً کثيره و الله يقبض و يبسط و اليه ترجعون«؛ (سوره بقره، آيه 245)
دليلش اين است که خدا مي خواهد از طريق ما انسان ها اين همکاري و همدلي اتفاق بيفتد. ” وقف ” مهم ترين وسيله ي اين راه است و تفاوتي که وقف با صدقات موقّتي دارد، پايدار بودن و ماندگار بودن آن است.وقف با عنليت به روح قرآن، نه تنها جايز است، بلکه در مواردي و در حالاتي، راجح و مستحب است.
وقتي واقف درحال حياتش ملکي از املاک خود را وقف کند هم به جامعه خدمت کرده است و هم پس از مرگش سودي به عنوان ثواب و پاداش الهي به او مي رسد؛ «… و الباقيات الصالحات خير عند ربّک ثواباً و مرداً«؛ «… و کارهاي شايسته ي ماندني، نزد پروردگارت از حيث پاداش بهتر و خوش عاقبت تر است.«؛(سوره مريم، آيه 76)
از نظر علمي مي توان گفت که عمل به مقتضاي اصل عام ” عدل و انصاف ” و توجه به حقوق “ارحام و ارقاب ” و لزوم رعايت ” اعتدال ” و ميانه روي در امور، ايجاب مي کند که وقف تمام اموال، جايز نباشد. آيه ي بلند پايه ي «و الذين اذا انفـقوا سيرفـوا و لم تقيروا و کان بين ذلک قواماً«؛ «و مؤمنين کساني هستند که چون خرج کنند، اسراف نکنند و بخل نورزند و ميان اين دو اعتدال عمل کنند.«؛ (سوره فرقان، آيه 67)، راهنماي خوبي مي تواند باشد.
معناي لغوي وقف
وَقف: مصدر ثلاثي مجرد از باب ضَرَبَ، يَضرِبُ در لغت به معني حبس است. وَقَفش اَلشيءَ:حَبسَهُ. و به همين معناست در اين جملات: وَقَفَ اَلاَرضَ عَلَي المَساکيِنِ يا وَقَفَ اَلاَرضَ لِلمَساکين.
وقفها اي حبسها؛ چون واقف ملک را حبـس مي کند براي مساکـين. و هم چنين در وقف حيـوان و غير آن. (عميد، 1379، ص1100)
در فقـه اسلامـي گاهـي وقـف را به حبس معيـّن مال و صدقه دادن منافع تعبيـر کـرده اند که در اين صورت خالـي از اشکـال نخواهد بـود.
وقف در لغـت به معناي حبس شدن و حبس کردن متوقّـف شدن و متوقّـف کـردن است. چنان چـه در آيه ي «و قفوهم انّهم مسؤول«؛ «آن ها را باز داريد و متوقّف کنيد از اعمالشان مسوول هستند«، به اين معنا به کار رفته. اگر کلمهِ ي وقف با حرف جر «علي»به کار رود، به معناي اطلاع دادن است؛ (قرشي،1354،236ص)، مثل آيه ي «و لو تري اذ وقفوا علي النار فقالوا يا ليتنا نرد«؛ «اي کاش ببيني آن گاه که بر آتش مشرف شدند و مطّلع گشتند و گفتند اي کاش به دنيا بر گردانده مي شديم.«؛ (سوره انعام، آيه ي 27)
معناي اصطلاحي وقف
وقف در اصطلاح فقهي عبارت است ار اين که شخصي عين مال خود را حبس دائم کند و منافع آن را شرعاًِ و به رايگان در اختيار تأسيسات يا شخص يا اشخاص مخصوص بگذارد.
فقها در بيان مفهوم اصطلاحي وقف که از نظر شرعي کلمه ي وقف چه مفهومي دارد؟ اختلاف نظر دارند؛ منشأ اختلاف آن است که برخي آن را لازم و برخي جايز مي دانند و عدّه اي قصد قربت را شرط تحقّـق وقف مي دانند.ولي عدّه ي ديگري چنين عقيده اي ندارند، و غير اين ها. اين نوع اختلافات موجب شده است که در تعريف آن نيز با تعاريف گوناگون مواجه شويم. (الکبيسي، 1378،ص67)
از فقها، تعاريف فراواني در ارتباط با بيان مفهوم اصطلاحي وقف نقل شده که مهمترين آن ها را در اينجا نقل مي کنيم:
مرحـوم محقـق حلّي در تعريف آن گفته:«الوقـف عقد ثمرته تحبيس الاصل و اطلاق المنـفه«؛ يعني وقـف عقدي است که ثمره ي آن حبس کردن اصل و رها کردن منفعـت است.)، اين تعـريف از روايت «حبـس الـاصل و سبـل الـثـمره»مستفـاد شـده است. (بهـداروند،1385، ص187)
امام خميني (قدس سره) در تعريف وقف فرموده است: «تحبيس العين و تسبيل المنفعه«؛يعني وقف، عبارت از حبس کردن عين و رها کردن منفعت آن است. (خميني،1380،ص62)
برخي عالمان از جمله مرحوم بجنوردي در تعريف وقف لفظ تسبيل را بهتر از لفظ اطلاق دانسته است؛ زيرا از يک سو در لفظ تسبيل، راه خدا منظور شده که در نتيجه بر اين اساس، لفظ وقف از عبادات خواهد شد و از سوي، اين تعريف با سخن پيامبر (ص) که فرموده: «حبس الاصل و سبل المنفعه»هماهنگي دارد. (سليمي فر،1370، ص12)
همه ي اديان و شرايع براي وقف اهمّيّت قائل شده اند. هزينه ي نگاهداري معابد و آثار مقدّسه ي ديني از منابع موقوفات تأمين شده که نشان دهنده ي اعتقـادات متديّـنان بوده است؛ به همين دليل، در کتاب شرايع، حکم فقهي وقـف بر معبد يهود و نصارا و نيز وقف بر نوشتن تورات و انجيل بيان شده و گفتـه شده که چنان که وقـف به وسيله ي خود يهود و نصارا صورت گـيرد، اشکـال ندارد. (محقق حلي، 1377، ص347)
وقف درقرآن
در قرآن کريم، چهار آيه است که ريشه ي ” وقف ” در آن، با معاني مختلف به کار برده شده است که اين آيات را با تفاسير مختلف مورد بحث قرار مي دهيم؛ از آن جمله:
1.و لو تري اذا وقفوا علي النّار فقالوا يا ليتنا نرد و لا نکذب بايات ربّنا و نکون من المؤمنين؛ «و اگر آنان را ببيني که بر آتش دوزخ توقّف کرده اند پس مي گويند کاش ما را باز مي گرداندند تا ديگر آيات پروردگار مان را تکذيب نمي کرديم و از مؤمنان مي شديم«؛ (سوره انعام، آيه 27)
به عاقبت اصرار آن ها بر کفر اشاره مي کند: در برابر آتش دوزخ چنان هراسناک مي شوند که باز طبق عادت دروغ گويشان فرياد مي کشند اي کاش براي نجات از اين سرنوشت شوم مي توانستيم بلر ديگر به دنيا برگرديم تا آيات پروردگار مان را تکذيب نکنيم و در صفّ مؤمنان قرار گيريم. (پور سيف، 1385، ص 345)
و لو تري اذا وقفوا علي النّار… ؛ بيان عاقبت انکار و اسرارشان بر کفر و سرانجام اعراضشان از آيات الهي است.
«يا ليتني نرد و لا نکذّب بايات ربّنا…»، بنابرين که قرائت ” نکذب ” به فتح باء، و ” نکون ” به فتح نون باشد؛ معناي آيه اين است که: کفّار آرزو مي کنند بار ديگر به دنيا برگشته سلک مؤمنين درآيد، باشد که از عذاب آتش قيامت رهايي يابد. اين آرزويشان نظير همان انکار شرک به خدا و سوگند دروغ خوردنشان از باب ظهور ملکات نفسانيشان مي باشد زيرا کفار همان طور که دروغ، ملکه نفسانيشان بود، آرزوي خيرات و منافعي هم که از آنان فوت شده، مخصوصاً وقتي که فوت آن مستند به اختيار خودشان و قصور تدبير در عملشان باشد خود ملکه ديگري است در نفسشان، همچنان اظهار تأسف و تحسّري هم که درباره ي کوتاهي در امر قيامت مي کنند، ملکه ي ديگري است در نفس آنان.(طباطبائي، 1380، ج7، ص72)
2. و لو تري اذا وقفوا علي ربّهم قال اليس هذا بالحق قالوا بلي و ربّنا قال فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون«؛ «و اگر ببيني موقعي که آن ها را در برابر پروردگارشان متوقّف کرده اند، مي فرمايد: آيا اين حق نيست؟ گويند: چرا، سوگند به پروردگار مان که حق است؛ مي فرمايد: پس به خاطر کفري که مي ورزيديد عذاب را بچشيد»(سوره انعام، آيه 30)
اين جواب انکار آن هاست: پروردگارشان سؤال مي کند آيا معاد و لقاء الله حق نيست؟ گويند آري، قسم به پروردگار مان که حق است و آن چه انبياء گوشزد مي کردند درست بوده امّا اين اعتراف سودي به حال آن ها ندارد. (پور سيف، 1385، ص 345)
و جمله ي«و لو تري اذ وقفوا»به منزله ي جوابي است از انکار مشرکين در آيه ي قبل، البته به اين بيان که لازمه ي گفتارشان را، به صورت تمنا خاطرنشان پيغمبر گرامي خود سازد، و آن لازمه و تالي فاسد اين است که: به زودي آنچه را که با گفتن «و ما نحن بمبعوثين»انکار مي کردند، تصديق و اعتراف خواهند نمود، و اين در حالي است که در برابر پروردگار خود مي ايستد و آنچه را که انبياء (عليهم السّلام) در دنيا گوشزد شان مي کردند و مي گفتند که بعد از مرگ دو باره زنده خواهيد شد و اينان انکارش مي کردند، به عيان مشاهده مي کنند.
از اينجا معلوم مي شود که جمله ي «اذ وقفوا»تفسير معاد و حشر است، و مؤيد آن اين است که در آيه ي بعد هم که مي فرمايد:«قد خسر الذين کذّبوا بلقاءالله حتّي اذا جاءتهم السّاعه…»از حشر و بعث و قيامتي که در جملات قبلي بود به لقاءالله تعبير کرده و بلافاصله ساعت را ذکر فرموده، تا برساند که منظور از آن همان ساعت ” لقاءالله ” است. (طباطبائي،1380،ج7، ص77)
3.و قال الذين کفروا لن لومن بهذا القرآن و لا بالذي بين يديه و لو تري اذا الظالمون مؤقوفون عند ربّهم يرجع بعضهم الا بعض القول يقول الذين استضعفوا للذين استکبروا لولا انتم لکنّا مؤمنين، و کساني که کافر شدند گفتند: نه به اين قرآن و نه به آن که پيش از آن است هرگز ايمان نخواهيم آورد اي کاش ظالمان را هنگامي که در نزد پروردگارشان باز داشت شده اند مي ديدي که چگونه برخي از آنان با برخي ديگر جدل مي کنند؛ آن ها که زير دست بودند به کساني که برتري داشتند، مي گويند: اگر شما نبوديد قطعاً ما مؤمن بوديم (سوره سباء، آيه 31)
مشرکين مي گفتند نه به اين قرآن ايمان داريم و نه به کتب آسماني قبل از آن و اين به آن جهت بود که اصولاً مذهب شرک معتقد به نبوّت نبود. کلمه ي ” لن ” براي نفي ابدي است و لجاجت آن ها را مي رساند يعني تا ابد ايمان نمي آوريم. نتيجه ي اين شرک به زودي به آن ها مي رسد و چيزي نمي گذرد که در پيشگاه خدا پشيمان مي شوند امّا برايشان سودي ندارد. اين ظالمان که با شرک خويش به خود و ديگران ظلم کرده اند در روز قيامت براي حساب و جزا در پيشگاه پروردگارشان مي ايستند در حالي که با ديگران مجادله مي کنند. نخست پيروان به پيشوايان ضلالت مي گويند اگر شما نبوديد ما مؤمن بوديم زيرا شما ما را مجبور کرديد که کافر و مشرک شويم. (پور سيف، 1385، ص1108)
4.وقفوهم انّهم مسؤلون«؛ «و آنان را باز داريد که ايشان بازخواست کردني هستند.«، (سوره صافات، آيه 24)
در سر راه جهنّم، ايشان را نگه مي دارند تا بازخواست شوند که چرا از حق و عمل صالح روي گردان شدند؟ (پور سيف، 1385، ص 1153)
در مجمع البيـان مي گويد: وقتي کسي مي گويد ” وقفت انا “معنايـش اين است که: من ايسادم، وقتي هم بگويد: ” وقف غيري ” معنايش اين اسـت که: من فلاني را به ايستادن و توقّف وادار کـردم. خلاصه کلمه ي ” وقف ” هـم لازم و بـدون مفعـول استفاده مي شـود و هم متعـدّي؛ ولي بعضي از بني تميم وقتي مي خواهند متعدّي استعمالـش کنند، به باب افعالـش برده و مي گويند ” اوقفت الـدّابـه “؛ ” من حيوان را نگه داشته ” و خلاصه در صورت تعدّي از باب افعال استفاده مي کنند، و ثلاثي مجرّد را در مورد تعدّي به کار نمي برند.
و بنا به گفته ي وي معناي جمله ي ” وقفوهم ” اين مي شود که ايشان را نگه داريد و نگذاريد بروند که بايد بازخواست بشوند. و از سياق استفاده مي شود که اين امر به بازداشت و بازخواست، در سر راه جهنّم صورت مي گيرد. (طباطبائي، 1380، ج17، ص199)
مقدمه
نگاه اسلام و قرآن به زن به عنوان موجودي از نظر آفرينش و خلقت همسان از مرد مي باشد و خداوند مي فرمايد: هو الذي خلق لكم من نفس واحده و جعل لكم منها ازواجا؛ (نساء آيه1)هر چند كه قرآن تفاوت هايي ميان زن و مرد قايل است و از نظر جسمي آنان را ناتوان و سست تر از مردان و در مجادله و گفت وگوهاي جدلي ضعيف تر از ايشان مي شمارد. آنان را آفريده هايي مي شمارد كه در زيورآلات و زينت رشد و پرورش مي يابند و از احساسات و عواطف قوي تر از مردان برخوردارند. همين عواطف قوي به گونه اي عمل مي كند كه گاه احكام عقلي را زير پا مي گذارند و اين توهم پديد مي آيد كه ايشان از نظر عنصر عقل ناقص هستند؛ در حالي كه قوت و قدرت عواطف و احساسات موجب مي شود تا عقل عقب نشيني كند و فرصت بيشتري به عواطف و احساسات بدهد؛ اين مسئله اي است كه براي بقاي نوع بشر بدان نياز است؛ زيرا عواطف و احساسات قوي زن موجب مي شود كه مسئوليت بار سنگين نه ماهه آبستني را تحمل كند و پس از تولد از فرزندش چون گرامي تر از مايه جانش محافظت و مراقبت كند. از اين رو ديده مي شود كه بسياري از زنان حتي جان خويش را براي محافظت و مراقبت از فرزند مي دهند كه حكم عقل مقتضي آن است كه چنين نكنند و جان خويش را به سلامت دارند نه آن كه براي ديگري به خطر افكنند و يا حتي از دست بدهند. اين گونه است كه چيرگي عواطف و احساسات در زن به عنوان نقص عقل دانسته مي شود كه به معنا و مفهوم كنارگذاري عقل در هنگام قوت احساسات و عواطف است نه فقدان وجودي و يا نقص ذاتي آن در زن؛ زيرا كه قرآن بيان مي دارد كه ماهيت زن آن است كه برگرفته از همان نفس حضرت آدم(ع) مي باشد؛ بنابر اين تفاوتي ميان مرد و زن از اين لحاظ نيست و همان گونه كه از ويژگي هاي نفس برخوردار مي باشد زن نيز اين گونه است با تفاوت هاي جزيي كه موجب نمي شود تا حكم كلي ميان زن و مرد متفاوت باشد؛ هر چند كه در جزئيات به دلايل پيش گفته تفاوتي ها و اختلافاتي پديد مي آيد.هر چند كه دختر و زن از يك جنس به شمار مي آيند ولي تفاوت هايي است كه بيان آن مي تواند در تبيين نگرش قرآن به دختر و جنس زن به طور كلي مفيد باشد.
فصل دوم آداب تربیت فرزند از منظر اسلام
فرزند انسان نتیجه آمال و آرزوهای او میباشد؛ زیرا که او ثمره حیات وی محسوب میگردد که به عنوان جانشین در روی زمین باقی میماند. شایسته است که این نماینده واقعی انسان، به خصوصیات ویژهای آراسته گردد، و نمیتوان به این هدف نایل گردد؛ مگر اینکه فرزند را به آداب نیکو تربیت نمود.
پیامبر (ص) میفرمایند: «اکرِمُوا أولادَکُم و أحسِنوا آدابَهُم یُغفَرلَکُم؛ 1 فرزند خود را گرامی بدارید و آنان را خوب تربیت کنید تا آمرزیده شوید.» برای رسیدن به این هدف، خود والدین باید اهل تحقیق و مطالعه باشند تا بر اساس تحقیق و بررسیهای که به دست آوردهاند، آنچه را که میخواهند به فرزندشان بیاموزند، درستی آن را باور داشته باشند. متأسفانه بسیاری از اطلاعاتی که والدین دارای آن میباشند بر اساس القائات محیطی و تعصبات والدین به آنها رسیده است و باید توجه داشت که این اطلاعات ممکن است نادرست و همراه با خطا باشد. محیط، اولین معمای کودک است که تمام القائات فکری و فرهنگی و آموزشی خود را به کودک ارائه میکند؛ زیرا که پس از سه چهار سال، وقتی با کودک سخن میگوییم، ملاحظه میکنیم که کودک، درست به زبانی سخن میگوید که والدین، اطرافیان و به طور کلی محیط تربیتی او به او القاء کرده است. پس میتوان گفت که محیط پرورشی کودک، اطلاعات فرهنگی خود را بر ذهن و قلب کودکان به طور اجباری القا میکند. چنین القایی نه تنها در مورد زبان، بلکه در موارد دیگر نظیر فرهنگ اقتصاد و … دین وجود دارد.
القائات و یادگیری مذهبی، از شایعترین القائات محیط پرورشی کودک میباشد. به لحاظ اینکه، کودکی که در یک خانواده مسلمان به دنیا آمده باشد، بر اثر تربیت والدین آن خانواده، مسلمان تربیت میشود و کودکی که در یک خانواده مسیحی به دنیا آمده باشد، بر اثر تربیت آن خانواده، مسیحی خواهد گردید و همین طور یهودی و … میتوان چنین نتیجه گرفت که پذیرش دین کودک از طرف والدین نمیتواند یک دین واقعی باشد؛ زیرا والدین، آن را بر اساس تعصبی که دارند به فرزندان خود القاء نمودهاند. این موضوع بسیار دقیق علمی را حضرت پیامبر (ص) چه زیبا میفرمایند: «کُلُّ مُولودِ یولَدُ عَلی الفِطرۀِ حتّی یکونَ اَبَواهُ یُهَوِّدانِهِ و یُنَصِّرانِهِ؛ 1 هر کودکی با فطرت توحید متولد میشود، لیکن این والدین او هستند که کودک را یهودی یا مسیحی تربیت میکنند.»
خالی الذهن بودن کودک
کودک در سنین اول زندگی خود فاقد هر گونه ادراکی است. اما احساس او کامل است. در مورد خالی الذهن بودن کودک از ادراک، خدای تعالی در قرآن کریم، سوره نحل آیه 78 میفرماید: «وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لَاتَعْلَمُونَ شَیًْاً؛ خداوند شما را از شکمهای مادرانتان خارج کرد در حالی که چیزی نمیدانستید.» کلام خداوند متعال از خالی الذهن بودن قلب و ذهن کودک از هر گونه آگاهی و ادراک میباشد. به تدریج که کودک رشد میکند؛ اطلاعات و ادراکات محیطی؛ ذهن او را فرا میگیرند.
ذهن و قلب کودک همچون آینه شفاف است که هر گونه محرکی را در خود منعکس میسازد. هر گونه ادراکی که در حد توانائی ذهنی به کودک ارائه شود، به سرعت آن را جذب میکند. در زمینه سرعت انتقال ادراکات و یادگیریها به ذهن و قلب کودک، مولا امیرالمؤمنین (ع) میفرمایند: «و اِنما
قَلبَ الحَدَث کَالأرضِ الخالیهی، ما اُلقیَ فیها مِن شیء قَبِلَتهُ؛ 1قلب نوجوان نورس مانند زمین خالی است. هر تخمی که در آن افشانده شود به خوبی میپذیرد.» یکی از دلایلی که ثابت میکند تمام محرکات محیطی میتواند در ضمیر کودک ثبت شود، وجود رفتارهای ناخود آگاه میباشد؛ زیرا انسان گاهی رفتاری از خود بروز میدهد که از چگونگی آن رفتار آگاهی کافی ندارند؛ مثل ترس از تاریکی.2
اسلام مکتب تربیت است و والدین را به تربیت نیکوی خود و فرزندانشان ترغیب و تشویق نموده است. خداوند متعال در قرآن کریم فرموده است: «یَا أَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَکمُ ْوَ أَهْلِیکم نَارًا؛ 3 ای کسانی که ایمان آوردهاید؛ خود و خانواده خود را از آتش نگاه دارید.» مولا امیرالمومنین (ع) در تفسیر این آیه شریفه میفرمایند: «عَلّموا انفُسَکُم و اُهلِیکُم الخَیر و أدَّبوهُم؛4 یعنی به خود و خانواده خود خوبی بیاموزید و آنان را تربیت کنید.» با توجه به آیهای که مورد مطالعه قرار گرفت، اهمیت تربیت فرزندان به خوبی آشکار میشود. فرزندانی که تحت سرپرستی والدین قرار میگیرند؛ امید میرود که اگر به خوبی تربیت شوند؛ بتوانند افراد مفیدی برای خود و جامعه واقع گردند؛ زیرا تربیت فرزندان میتواند بهترین هدیه از سوی والدین برای فرزندان محسوب میشود.
حضرت امام صادق (ع) میفرماید: «بهترین میراث پدران برای فرزندان، ادب است نه مال و ثروت! زیرا ثروت از میان میرود و ادب پایدار میماند.» 5کودکی که در خانواده با ایمان و روشن ضمیر تربیت شده باشد، دارای ارزش والائی است؛ زیرا زندگی انسان بر پایه تربیت صحیح استوار است و اگر کودکی نیکو تربیت شود؛ بدون تردید میتواند فردی صالح و شایسته برای جامعه واقع گردد. تربیت خوب فرزند، بدون تردید دارای اجر اخروی نیز برای والدین میباشد؛ زیرا اثر فرزند صالح پس از مرگ والدین؛ همواره به آنها میرسد و خداوند متعال آنها به خاطر تربیت فرزند صالح؛ مورد تکریم قرار میدهد.
پیامبر بزرگوار (ص) میفرمایند: «هر کس دختر داشته باشد و او را خوب تربیت کند و به خوبی او را دانش بیاموزد و از نعمتهائی که خداوند به او عطا فرموده، به وفور بهرهمندش سازد، آن دختر مانع و سپر پدر در برابر آتش دوزخ خواهد بود.»1 مناسبترین و معروفترین طبقه بندی مراحل تربیتی کودک، توسط حضرت امام صادق (ع) ارائه گردیده است. آن بزرگوار به طور تلویحی در این روایت، تمام مسائل رشد جسمی، روانی، عاطفی و شخصیتی را مورد توجه قرار دادند. امام صادق (ع) میفرمایند: «کودک خود را رها کن تا هفت سال بازی کند، سپس او را به مدت هفت سال تربیت کن، و به مدت هفت سال دیگر مشاورو ملازم خود قرار بده؛ اگر در این امر موفق گشتی چه بهتر، و در غیر این صورت هیچ خیر و ثمری در او نخواهد بود.» 2در این روایت، امام صادق (ع) مراحل تربیتی کودک را تا رسیدن به مرحله جوانی به سه مرحله هفت ساله طبقهبندی میکنند. هر کدام از این مراحل دارای ویژگی خاصی میباشد که بر اساس رهنمودهائی از سوی آن بزرگوار توصیه گردیده است. با آگاهی از این رهنمودهای ارزشمند، میتوان انتظار داشت که والدین و مربیان بتوانند آن چنان که شایسته است، فرزندانی تربیت کنند که فردی لایق برای خود و جامعه و خانواده خود باشند. 3
احترام به فرزند
پیامبر اکرم (ص) میفرمایند: «فرزند شایسته، دسته گلی از جانب خداوند است که میان بندگان قسمت میکند.» 1برای رسیدن به چنین موهبت عظیمی، شایسته است که والدین با آگاهی تمام با تربیت صحیح کودکان، راه را برای رسیدن به چنین مرحلهای بگشایند. مهمترین وظیفه والدین نسبت به فرزندشان آن است که با احترام گذاشتن به او، همواره شخصیت فردی و اجتماعی او را حفظ کنند و او را در میان همسالان و همبازیهایش خفیف و خوار جلوه ندهند. پیامبر اکرم (ص) میفرمایند: «همان گونه که فرزند نباید به والدین خود بی احترامی کند، والدین نیز نباید نسبت به او بی احترامی نمایند.» 2احترام به حقوق فردی و اجتماعی کودکان و نوجوانان از اهمیت بسزائی برخوردار است؛ زیرا که دارای حقوق اجتماعی، آنان میآموزد که در آینده فردی عدالت خواه تربیت شوند. بدین جهت لازم است والدین در میان آنها به عدالت رفتار نمایند تا این خصیصه در رفتار آینده آنان جلوهگر شود. آن بزرگوار در کلامی دیگر میفرمایند: «میان فرزندان خود در عطا و بخشش به عدالت رفتار کنید، همچنان که دوست دارید آنان نیز، در احترام و محبت، میان شما عادلانه عمل کنند.» 3
چند راه ارتباط مطلوب با فرزندان4
1- باید به فرزندانتان احترام بگذارید و برایشان ارزش قائل شوید و در صورت لزوم، خطاهای آنان را تذکر داده تا در رفع و اصلاح آنها بکوشند.
2-در محیطی آرام به بحث و گفتگو بپردازید.
3-سعی نمائید احساسات مثبت خود را در رفتار و گفتار آنان نشان دهید؛ ولی احساسات منفی را فقط در قالب کلمات با ملایمت ابراز نمائید.
4- به خاطر داشته باشید که نوجوانان نسبت به امر و نهی کردن بسیار حساس هستند.
5-هرگز در صدد قدرت نمائی بر نیایید؛ چون هم والدین و هم کودکان میل به احساس قدرت نمائی دارند و از این عمل لذت میبرند.
6- برای کودکان مسئولیت تعیین نمائید.
7- با ابراز علاقه، آنان را از ابتلا به عقب ماندگی عاطفی نجات دهید.
8-از بی اعتنائی و بی تفاوتی بپرهیزید؛ که باعث نابودی و خرابی ارتباطات میشود.
9-همیشه به آنها پند و اندرز ندهید فقط گوش کنید و گوش کنید.
مراقبتهای والدین در رابطه با فرزندان 1
در سه سال اول که دوره پرستاری، نام دارد والدین وظایفی دارند:
1-استحمام کودک تا سه سالگی توسط مادر انجام میشود؛ اما از چهار سالگی، دختر توسط مادر و پسر توسط پدر حمام میشوند. البته عورتین باید پوشیده باشد.
2-در پوشش لباس تا سه سالگی باید لباسهای رنگ روشن داشته باشند و بعد از آن، رنگ و دوخت لباس باید جنسیت کودکان همخوانی داشته باشند. اگر لباس، تنگ و چسبان باشد باعث فشار؛ خستگی و عصبانیت کودک میشود. ضمناً در بیداری پیش از موعد غریزه جنسی، مؤثر است. لباسهای زیر نباید زبر و از الیاف پلاستیک باشد بلکه باید از جنس نخ پنبهای باشد.
3-ختنه پسران، همان هفته اول بعد از تولد یا حداکثر تا پایان ماه اول باشد که زخم آن خیلی زود جوش میخورد.
4-خوب است کودکان در حضور و دید والدین بازی کنند تا خطاهای اخلاقی با تذکر بر طرف شود. به کودکان اجازه ندهید کولی بازی یا عروس و داماد بازی کنند.
5-در معاشرتها فرهنگ برهنگی در دختران بیش از پسران است چه والدین و چه فرزندان در منزل آستینها تا مچ و پاها را نیز تا مچ پا بپوشانند. نامحرمان حق ندارند کودکان ممیز را ببوسند و محرمان فقط باید پیشانی بچهها را ببوسند، دختران در سن تمیز نباید روی پای پدران، و پسران روی پای مادران بنشینند!
زمان آغاز تربیت دینی
بزرگان، دوران نونهالی را آغاز آموزش دینی میدانند. در روایتی از حضرت علی (ع) نقل شده است که خطاب به فرزندش امام حسن مجتبی (ع) فرمودند: «فرزندم، قبل از این که دلِ نرم تو سخت، و فکرت مشغول شود، من به تربیت تو اقدام کردم» 1 در نگاه دینی، برای داشتن فرزند سالم و صالح؛ علاوه بر انتخاب همسری اصیل و دیندار، رعایت مسائلی مانند زمان و چگونگی آمیزش و نیز دقت در تغذیه حلال و مناسب در دوران بارداری و شیردهی ضروری است. بخشی از سلامتی و بیماری، زشتی و زیبائی؛ خوش خلقی و بدخلقی؛ و باهوشی و کودنی فرزندان، به تغذیه پدر و مادر در آنها قبل از انعقاد نطفه و دوران جنینی مربوط میشود؛ به عنوان نمونه از رسول اکرم (ص) نقل شده است که شیر، پایه و اساس تربیت است؛ چرا که صفات زن را به طفل منتقل میکند. 1زمان شروع تربیت دینی از دوران نونهالی است؛ چرا که فطرت خداجوی کودک هنوز دست نخورده است و این، کار مربی را بسیار آسان میکند. حضرت علی (ع) میفرمایند:«آنچه را فرد در کودکی میآموزد، مانند نقشی است که روی سنگ حک میشود»2 یا اینکه میفرمایند: «قلب کودک مانند زمین خالی است که هر بذری را در آن بریزند، رشد خواهد کرد» 3اذان و اقامه که در بدو تولد در گوش نوزاد طنین انداز میشود، در واقع عصارهای از آموزههای دینی- الهی است که در ضمیر ناخودآگاه او تأثیر خواهد داشت؛ لذا بر انجام این کار بسیار تأکید شده است. بسیاری از ما نیز خاطرات تلخ و شیرین از دوران طفولیت و کودکی خود در ذهن داریم و این امر نشان دهندهی تأثیر پذیری در دوران کودکی است. 4
تأثیر باور دینی در تربیت
پیش شرط تأثیر امر و نهی والدین این است که خود آنها عامل به مسائل و احکام دینی باشد و پیش شرط عامل بودن والدین، باور قلبی آنها به آموزههای الهی است. در تعالیم دینی آمده است که در یک مورد اجازهی ریا داریم، آن هم هنگام آموزش اخلاق به فرزندانمان است؛ یعنی انجام اعمال دینی در معرض دید کودک باشد تا او نیز به آن سمت و سو تشویق شود؛ مانند خواندن نماز در کنار فرزند و یا کمک به نیازمندان توسط کودک. از همین رو به دیگران نیز توصیه شده است که در طول زندگی، دیگران را با رفتار خود به دین دعوت کنند. امام صادق (ع) در روایتی میفرمایند: «کُونوا دَعاهی لِلنّاس به غیرِ ألسِنَتِکُم؛1یعنی مردم را با روشی غیر زبانتان، به سوی خدا بخوانید.»
پس چنانچه فرزند ما بر خلاف آموزههای دینی رفتار میکند، باید علت را در خودمان جستجو کنیم و ببینیم کجا اشتباه کردهایم؟ اگر والدین معتقد نباشند که نماز، کلید رستگاری و خوشبختی آدمی است، در نتیجه برای آموزش نماز به فرزندان نیز وقت نمیگذارند. کودک باید دین را که در روانشناسی، یک اصل مهم تربیتی به شمار میآید. هنگام نماز، پدر و مادر هر دو باید به نماز بایستند. اگر مادر به نماز بایستد، ولی پدر مشغول کار دیگری باشد، بچه با خود میگوید: گویا نماز خیلی مهم نیست، چون پدر نخواند و طوری هم نشد! حتی مادر در ایام عذر شرعی، میتواند بر سر سجاده بنشیند و مشغول ذکر و دعا باشد و یا فرزند به مسجد و … برده شود. نقل میکنند که فردی در مراجعه به منزل یکی از آشنایان خود، از فرزندش سراغ او را میگیرد. او در جواب میگوید: پدرم کار دارد. آن فرد میپرسد: مشغول نماز خواندن است؟ کودک پاسخ میدهد: نه، پدرم اصلاً نماز نمیخواند! چند لحظه بعد، پدرش میآید. آن شخص با تعجب میگوید: پسرت فکر میکند تو نماز نمیخوانی! او با خنده میگوید: درست است، چون نماز خواندن مرا ندیده است. صبح زود که همه خواب هستند، من به مسجد میروم و نماز میخوانم. ظهر هم سرکار هستم و همان جا نماز میخوانم. غروب هم برای نماز به مسجد میروم. از این داستان میتوان دریافت که اگر فرزندان، نماز خواندن بزرگترها را نبینند به نماز تشویق نمیشوند. در چنین مواردی گاهی لازم است که والدین نمازشان را در خانه بخوانند و یا فرزندشان را با خود به مسجد ببرند. در واقع آنچه که به کوچکترها درس میدهد، «رفتار» بزرگترهاست، نه «گفتار» آنها. اما به راستی آیا تا به حال از خود پرسیدهایم که تا چه اندازه به ارزشهای اسلامی و اعتقادات باور داریم که بخواهیم آنها را به فرزندان خود منتقل کنیم!؟ بدانیم اگر در حضور فرزندان خود کتاب زندگی یعنی قرآن را مطالعه نکنیم، کودک نیز در آینده این کار را نمیکند. اگر قرآن به دست گرفتن فقط به سفرهی عقد و مجلس ختم خلاص شود، هیچ اثری نخواهد داشت. یک نمونه از این بی توجهی، این است که وقتی دانشجوی ما کتاب قرآن را باز میکند، یاسین را «یِس» میخواند! بنابراین باور قلبی والدین به مفاهیم دینی، بسیار مهم است1
موارد آموزش دینی
محتوای آموزش دینی بعد از دو سالگی که تکلم کودک کامل میشود، عبارت است از: آموزش صلوات و ذکرهائی مثل «لا اله الاالله»، ایجاد محبت به پیامبر (ص) و اهل بیت (ع)، بیان خوبیها و بدیها، مشاهده نماز و مناجات والدین با پروردگار و … پیامبر اکرم (ص) میفرمایند: «وقتی فرزندانتان شش ساله شدند، امر کنید نماز بخوانند. وقتی هفت ساله شدند، در اینباره بیشتر تأکید کنید و در صورت لزوم میتوانید آنها را بزنید». 2 از مجموع روایات میتوان دریافت که والدین باید به کودک خود از سه سالگی ذکر «لااله الا الله» و از چهار سالگی ذکر «محمد رسول الله» را بیاموزند. همچنین در پنج سالگی او را به قبله متوجه کنند و از شش سالگی سجده و رکوع را به او یاد دهند. از هفت سالگی نیز شیوه وضو گرفتن به کودک نشان دهند و او را به نمازگذاران امر کنند. البته نباید نقش زمان و مکان را در القای این آموزههای دینی نادیده گرفت. لحظات خستگی، آشفتگی، خواب آلودگی، اضطراب و کسالتهای جسمی و روحی، زمان خوبی برای این امر خطیر و مقدس نیست. 1
آموزش قرآن و روایات اسلامی
آموزش قرآن در دوران کودکی که سنین آموزش وی به شمار میرود از اهمیت زیادی برخوردار است. کودکانی که با قرآن مأنوس شده باشند از لحاظ رفتاری با دیگر کودکان تفاوتهای بسیاری دارند. خواندن قرآن و درک مفاهیم آن میتواند رفتارهای نامطلوب انسان را از بین ببرد. علاوه بر آن، آموزش قرآن به فرزندان برای والدین اجر اخروی نیز دارد.
در روایتی از امام صادق (ع) میخوانیم: «هر کس فرزندش را ببوسد خداوند برای او کار نیکی در نامه عملش مینویسد و هر کس او را شاد کند، خداوند او را در قیامت شاد میگرداند و هر کس او را قرآن یاد بدهد والدینش فراخوانده میشوند و دو جامه ارزشمند به آنان میپوشانند که از نور آن در جامه صورتهای بهشتیان، نورانی میگردد.» 2از دیدگاه اسلام، همراه آموزش قرآن، فراگیری سخنان ائمه معصومین (ع) نیز از اهمیت بسزائی برخوردار است؛ زیرا کلام ارزشمند آن بزرگواران، تفسیر کننده آیات قرآن کریم میباشد و قرآن و روایات اسلامی مکمل یکدیگرند و یکی بدون دیگری نمیتواند فهم و درک عمیق در انسان ایجاد کند. حضرت امام صادق (ع) در این زمینه میفرمایند: «پیش از آنکه مرجئه (صاحب افکار باطل) بر شما پیشی بگیرند به یاد دادن احادیث به فرزندان خود مبادرت کنید.» 1آموزش احادیث و سخنان ائمه معصومین (ع) میتواند دلهای کودکان را بیدار نماید و قلوب آنان را مملو از آگاهی گرداند. علت انحراف نوجوانان و جوانان، در اثر وجود خلاء فکری آنان میباشد؛ زیرا اگر آنان از سنین کودکی به آموزش و تربیت اصیل اسلام با روشی که ائمه معصومین (ع) بیان فرمودهاند؛ سوق داده شده بودند، اکنون در ذهن خود احساس بیهودگی نمیکردند و به سوی افکار باطل گرایش پیدا نمیکردند. مولا امیرالمؤمنین (ع) میفرمایند: «از دانش ما به کودکان خود چیزی بیاموزید که خداوند به واسطه آن سودشان بخشد و صاحبان افکار باطل با آرای خود بر آنان چیره نشوند.» 2بدین ترتیب وظیفه والدین در امر تعلیم و تربیت کودک، در این مراحل سنی بسیار سنگین میباشد؛ زیرا که این دوران، مرحله مهم آموزش است و نباید فرصتهای طلائی آن را از دست داد.
آموزش و رعایت احکام
یکی دیگر از مراحل مهم این دوران که بر عهدهی والدین میباشد، دادن آموزشهای خاص به کودکان و نوجوانان است؛ زیرا آنان در این سنین، به طور کامل راهنمائیهای والدین را میپذیرند، بنابراین والدین باید از این موهبت خدائی استفاده کنند و آنها را با آموزشهای خاص این دوران آشنا سازند. یادگیری نماز صحیح، یکی از آموزشهای خاص این دوران است که با دقت تمام از سوی والدین باید به فرزندان آموزش داده شود آموزش نماز دارای اهمیت ویژهای است و کودکان و نوجوانان بهتر است از ابتدای این دوران به برگزاری نماز بپردازند. البته باید توجه داشت که این عمل به آموزش صحیح نمار نیازمند است و این وظیفه والدین است که آنها را به این عمل تشویق و ترغیب نمایند. پیامبر اکرم (ص) میفرمایند: «فرزندان خود را در هفت سالگی نماز بیاموزید و چون ده ساله شدند، آنها را بر ترک نمار تنبیه کنید.» 1یکی از مشکلات خاص این دوران؛ آشکار شدن بلوغ زودرس در بعضی از نوجوانان میباشد. این موضوع میتواند علامت هشدار دهندهای برای والدین باشد. برای جلوگیری از بلوغ زودرس در نوجوانان، دستورات مؤکّدی از سوی ائمه معصومین (ع) بیان گردیده است که میتواند قابل توجه والدین باشد. امام صادق (ع) در اینباره میفرمایند: «کودک وقتی سن هفت سالگی را پشت سر گذاشت، دیگر جایز نیست زنها را ببوسد.» 2اسلام از همان آغاز تولد دوران دوم کودکی، دستور میدهد که آثار بلوغ زودرس را باید در کودک از بین برد و لذا چنین دستوری را برای والدین ارائه نموده است. یکی دیگر از عوامل بلوغ زودرس در کودکان، خوابیدن آنان کنار هم در یک رختخواب میباشد و لذا اسلام دستور داده است که کودکان بعد از ده سالگی به هیچ وجه نباید در یک رختخواب بخوابند. امام صادق (ع) در این زمینه میفرمایند: «باید رختخواب بین پسر با پسر، پسر با دختر و دختر با دختر را در ده سالگی از هم جدا کرد.» 3یکی دیگر از عوامل ایجاد بلوغ زودرس در کودکان و نوجوانان که اهمیت بسیاری دارد و والدین همواره باید در رعایت آن کوشا باشند جدا کردن اتاق خواب نوجوانان از خود میباشد. پژوهشها نشان میدهد، خانوداههائی که بیش از یک اتاق خواب برای خود و فرزندان ندارند و فرزندان نیز در اتاق والدین میخوابند، فرزندانشان به بلوغ زودرس دچار میشوند! 4این موضوع میتواند هشدار برای والدین باشد و آنان را از خواب غفلت بیدار کند.
چگونگی انتقال مفاهیم دینی
باید توجه داشت که ممکن است برخی از مفاهیم دینی برای کودکان ثقیل و خام باشد؛ لذا باید آن را مانند شکر در آب حل کنیم و همچون شربتی شیرین به فرزندانمان بچشانیم؛ یعنی برای آشنا ساختن آنان با ائمه اطهار (ع) از داستاهای معجزه و کرامات آنها شروع کنیم تا برای نونهالان ما شیرین و جذاب باشد؛ زیرا آنان در سنی نیستند که از ما استدلال بخواهند. با همین روش باید آنها را با فضایل و ارزشهای مانند ایثار، جهاد، کمک به هم نوع و دیگر مفاهیم دینی همچون نماز، روزه و حجاب، احترام به والدین و معلم، نظم و انضباط، پاکیزگی و آراستگی، امانتداری، صداقت و … آشنا کرد. نکته مهم برای ایجاد رابطه با نوجوانان و جوانان این است که مانند پیامبر اکرم (ص) طبیب دوار؛ پزشک سیار» 1 باشیم و خود به سراغ بیمار برویم؛ نباید انتظار داشت که جوان به سراغ ما بیاید. در همین خصوص، نقل میکنند که پیامبر اکرم (ص)، حسن (ع) و حسین (ع) را به پشت خود سوار میکرد و میفرمود: «نیکو شتری است، شتر شما»2 بنابراین قبل از هر چیزی باید اعتماد و علاقه جوانان را به خود جلب کنیم تا به آنچه آموزش میدهیم، اقبال داشته باشند. سعی کنیم فضای خانواده به گونهای باشد که کودک دچار سانسور فکری نشود. در حقیقت باید زمینهای فراهم گردد که فرزند به راحتی و با اشتیاق، مشکلات و سئوالات خود را با والدین مطرح کند اگر آنان نتوانند این وظیفه را به خوبی انجام دهند، جوان برای دریافت پاسخ سئوالات خود به راههای نادرست و منابع غیر مطمئن روی آورده و دچار گمراهی و مشکلات روحی و فکری میگردد. 3
اهمیت دادن به سن تکلیف
یکی دیگر از وظایف والدین در حین آغاز سن تکلیف فرزندشان، این است که برای او جشن تکلیف برگزار میکنند و معنا و فلسفه آن را برای فرزند خود بیان نمایند؛ مثلاً در مورد لزوم نماز خواندن به او بگویند: «خدا نعمتهای زیادی به ما داده که ما باید برای تشکر از او، نماز بخوانیم».
یکی از بزرگان دین به نام سید بن طاووس (ره) نه تنها به سالروز مکلف شدن خود اهمیت میدهد و از آن روز به عنوان بزرگترین عید یاد میکند، بلکه به فکر میافتد تا جشنی برای بالغ شدن فرزند خود ترتیب دهد و از آن روز فراموش نشدنی تجلیل فراوان به عمل آورد. وی در نوشته خود از پدران و مادران، چنین گلایه میکند: «من تا کنون نشنیدهام کسی برای این روز بسیار بزرگ و فراموش نشدنی ارزشی قائل باشد و حق چنین روزی را ادا کرده باشد و یا برای از دست رفتن چنین روزی، لحظهای غصه خورده باشد. از این رو خود و فرزندان و دوستانم را سفارش میکنم که حق چنین روزی را ادا کنند در بزرگ داشت و احترام آن بکوشند».1
آری برگزاری جشن تکلیف، تأثیر ماندگار و نیکی در فرزندان دارد. همان گونه که ما برای او جشن تولد میگیریم و بهترین هدایا را در آن روز تقدیمش میکنیم تا خاطرهای دلنشین در آلبوم زندگیاش برای او ثبت شود، چنان چه برای جشن تکلیف نیز جشن و سرور بر پا کنیم، آغاز سن تکلیف برای او به یاد ماندنی و ارزشمند خواهد شد..2
پرخاش، ملایمت و نصیحت نوجوان
والدین نباید نوجوانان و جوانان را با اعمال نابخردانه و نسنجیده خود به عصیانگری وادار نمایند؛ زیرا روحیه عصیانگری و تمرُّد در آنها به شدت وجود دارد. پیامبر اکرم (ص) خطاب به مولا علی (ع) میفرمایند: «یا علی، لعنت خدا بر پدر و مادری باد که فرزند خویش را به عصیان وادارند و باعث قطع رابطه محبت شوند.» 1گاهی والدین از رفتار پرخاشگرانه فرزندان خود شکوه و شکایت میکنند، در حالی که نمیدانند که خود آنان محرک پرخاشگری جوانان خود میباشند؛ زیرا جوان بر اساس دارا بودن روحیه جوانی، در مقابل هر محرکی که برایش غیر منطقی جلوه کند، واکنش نشان میهد. یکی دیگر از نابسامانیها دوران نوجوانی، داشتن حالت لجاجت جوانان میباشد. این ویژگی ناهنجار، در بعضی از جوانان قابل مشاهده میباشد؛ باید دانش که انگیزه لجاجت هم، مانند انگیزه پرخاشگری، در رفتار خود والدین نهفته است. مولا علی (ع) در مورد علت لجاجت جوانان میفرمایند: «زیادهروی در ملامت کردن، شعله لجاجت را مشتعل میسازد.» 2وقتی نصیحت گوئی والدین، رنگ ملامت به خود میگیرد سبب میشود که جوانان در مقابل این عمل واکنش نشان دهند. باید توجه داشت که نصیحت گوئی بیش از حد برای جوانان، آن هم در حضور دیگران میتواند شخصیت آنان را سرکوب و خدشهدار نماید مولای (ع) میفرمایند: «نصیحت گفتن فردی در حضور دیگران کوبیدن شخصیت او میباشد.» 3بنابراین والدین باید به این امر آگاهی داشته باشند که هر گونه دلسوزی نا آگاهانه که در چهره ملامت کردن و نصیحت گوئی برای تربیت جوانان ابراز گردد، نه تنها مشکلی را حل نخواهد کرد، بلکه رابطه والدین و جوان را مکدر خواهد نمود. 4
خانه و خانواده خوب و سالم از دیدگاه کودکان و نوجوانان 1
1- کودک در خانواده مورد پذیرش و توجه باشد و خود نیز به خوبی از آن آگاه باشد.
2- نسبت به پدر و مادر و دیگر اعضای خانواده احساس تعلق و پیوستگی کند و خود را بخش مهمی از شبکه خانوادگی به حساب آورد.
3-از آزادی متناسب با سن و نیازهای خود در چهار چوب ضوابط اخلاقی و تربیتی متعادل برخوردار باشد.
4- به او مسئولیتهای متناسب با سن و توانائیش داده شود.
5-به کودکان برای همکاری فرصت دهید؛ و در صورت انجام دستور از آنها تشکر کنید.
6-افکارش را بتواند با والدین خود در میان بگذارد و درخواستهای خود را واضح و روشن بیان کند و از تجربه و تبادل نظر والدین بهرهمند گردد.
فصل سوم
اهمیت فرزند دختر از منظر اسلام
بخش اول:
اهمیت فرزنددختر در قرآن
بشري بهشتي
در نظر مؤمنان به دين اسلام، دختر و پسر با هم تفاوتي ندارند. هر دو نعمت و حسنه اي هستند كه خداوند متعال براي تداوم نسل بشر و تشكيل خانواده و عشق ورزي به پدر و مادر داده مي شود.
اما در نظر كفار و مشركان، فرزند دختر مطلوب و قابل مقايسه با پسر نبوده و نيست.1
جايگاه دختر در تمدن امروزي
در بسياري از جوامع بشري دختر از جايگاه فروتر و پست تري برخوردار بوده و هست. در گذشته زن و دختر از جايگاه شايسته اي برخوردار نبوده و در تمدن كنوني نيز هر چند به ظاهر سخن از تساوي مرد و زن به دور از همه تفاوت هاي واقعي ميان مرد و زن، بسيار شنيده مي شود؛ ولي هنوز هم به شكل برده داري مدرن و جديد از زنان و دختران به اشكال مختلف بهره برداري مي شود و زن و دختر جايگاه واقعي خود را نيافته اند.
هنوز نيز در بسياري از كشورهاي جهان دختران به روش جديد زنده به گور مي شوند. در آمارهاي منتشر شده درباره سقط جنين در چين آمده است كه بيش از هفتاددرصد دختران پس از شناسايي در زهدان مادر سقط مي شوند. در اروپاي متمدن نيز دختران مورد انواع سوءاستفاده ها حتي از سوي بستگان بسيار نزديك قرار مي گيرند و از نظر جنسيتي ميان زن و مرد تفاوت مي گذارند و در مشاغل كم تر به كار گرفته مي شوند و از نظر عدم امنيت شغلي در مرتبه بسيار بالاتري از مردان قرارمي گيرند. احترام و ارزش گذاري به زن تنها براي سوءاستفاده مي باشد و در واقعيت زن و دختر از نظر جايگاه در مرتبه اي پست تر از انسان به معناي مرد و برتر از جانوران و حيوانات فرض مي شوند.1
احترام به دختر
در اسلام و قرآن احترام به دختر به عنوان يك ويژگي انساني مورد توجه و تأكيد قرارگرفته است. احترام به دختر مي بايست به گونه اي باشد كه در عمل خود را نشان دهد. از اين روست كه در آموزه هاي قرآني اين احترام به شكل عملي نشان داده مي شود و تنها در حرف و شعار بسنده نمي شود.
احترام به شخص به معناي احترام به عقل و هوش اوست و اين كه از پيشنهادها و آرا و نظريات وي استفاده شود. در داستاني كه قرآن درباره دختران شعيب گزارش مي كند، شيوه درست برخورد با دختران به روشني تبيين مي گردد و احترام واقعي و عملي نشان داده مي شود. حضرت شعيب(ع) هنگامي كه با پيشنهاد به كارگيري حضرت موسي(ع) به دليل قدرت بدني و امانت از سوي دختران رو به رو مي شود، آن را مي پذيرد و نشان مي دهد كه مشاوره با دختران و زنان هنگامي كه با دليل و برهان همراه باشد نه تنها نادرست نيست بلكه امري درست و راست مي باشد. دختران شعيب(ع) به جهت تيزهوشي دريافته بودند كه حضرت موسي(ع) شخصي افزون بر قدرت و قوت بدني كه در مواجه با ديگر چوپانان و آب دهي به گوسفندان نشان داده بود، داراي رفتاري درست مي باشد و فردي امين مي باشد. آنان در يك گفت وگوي كوتاه و برخوردي ساده دريافته بودند كه حضرت موسي(ع) انساني امين مي باشد.2
از ديگر مواردي كه مي توان به آن براي وجوب احترام به دختران تمسك كرد، آياتي است كه در بيان حقوق دختران وارد شده است. در اين آيات بر لزوم حمايت از دختران يتيم و حقوق ايشان تأكيد شده است (نساء آيه721) و حتي در آيات 58و 59 سوره نحل به دفاع از شخصيت و حقوق دختران پرداخته و به شدت كساني كه از شنيدن دختردار شدن خويش چهره كبود و دگرگون مي سازند را سرزنش مي كند كه اين چگونه رفتاري زشت و زننده اي است كه در پيش مي گيرند؟ دختران همانند پسران هستند و از نظر خداوند تفاوتي در ميان ايشان نيست. بنابراين نبايد از شنيدن دخترداري رو سياه كنند و خشمناك گردند و از مردم به جهت اين خبر بگريزد و متواري شود و با خود انديشد كه آيا با خواري او را نگه دارد و يا زنده در گور و خاك كند؟ اين چه حكم و انديشه زشت و ناپسندي است؟1
خداوند در آيات 8تا 41 سوره تكوير رفتار زشت اعراب جاهلي را به نقد مي كشد و از اين كه خود را صاحب جان دختران مي شمارند و به خود حق مي دهند كه آنان را بكشند و زنده به گور كنند مورد سرزنش قرارمي دهد و مي پرسد كه جان دختران و حق حيات دختران از آن خداست كه ايشان را آفريده و جان داده است و كسي را نرسد كه اين حق را از ايشان سلب كند و جانشان را بگيرد. آن گاه مي پرسد كه اين دختران را به چه گناهي مي كشند؟ در حقيقت از نگاه قرآن دختر بودن با پسر بودن يكي است و ويژگي دختري موجب نمي شود كه مستحق مرگ شود. اين در حالي است كه اعراب براي دختران و زنان حق حياتي قايل نبوده اند و خداوند با چنين سرزنش و سخنان عتاب آميز مي كوشد تا جايگاه دختران را در نظام آفرينش تثبيت كند و زمينه هاي احترام و بزرگداشت دختران را
فراهم آورد.1
اهميت پيامبر(ص) به دختر
در انديشه و بينش قرآني دختران آن چنان از جايگاه و مقام والايي برخوردار مي باشند كه پيامبر(ص) در مهم ترين مسايل اجتماعي و سياسي آنان را وارد مي سازد و در مسئله مباهله دختر خويش را به همراه مي برد. اين در زماني است كه اعراب دختران را زنده به گور مي كردند و از شنيدن دختر ننگ و عار را در خانه تجسم مي كردند. پيامبر با همراه بردن دختر خويش نشان داد كه دختران در پيشگاه خداوند از چنان مقام و منزلتي برخوردارند كه با دختران مي توان به مباهله رفت و به نام ايشان از خداوند خواست تا دشمنان را نيست و نابود كنند. اين رفتار بيانگر چند مطلب است:
نخست اين كه مقام دختر در نظر پيامبر(ص) همانند مقام پسران است؛
دوم اين كه در مسائل مهم و اساسي مي توان از مشاركت ايشان بهره برد هر چند كه اين امور اساسي و مهم در مسايل سياسي و اجتماعي باشد.
سوم آن كه دختران در پيشگاه خداوند از مقام و منزلتي برخوردارند كه مي توان به آن قسم ياد كرد و در اموري چون مباهله از اين مقام و منزلت بهره برد. چنان كه شخص براي شفاعت مي كوشد تا شخصي را كه داراي وجه وجيهي است با خود همراه ببرد. دختران در نزد خداوند از چنين مقامي برخوردارند. چهارم آن كه دختران مي توانند به همراه بزرگ تر خويش در مسايل اجتماعي و سياسي مشاركت فعال داشته باشند1.
از ديگر دلايلي كه بر مقام و منزلت دختران در پيشگاه خداوند اشاره دارد مي توان به آيه 16 سوره آل عمران و آيات 48 و 58 سوره انعام توجه داد كه در آن خداوند بر عدم تفاوت فرزند پسر و دختر در انتساب به عنوان حكمي از احكام اسلام اشاره مي كند. در اين آيات به روشني اشاره مي شود كه فرزند پسري و دختري بي هيچ تفاوتي مي توانند به پدربزرگ منتسب شود. از اين روست كه فرزندان فاطمه(س) نيز پسران پيامبر(ص) خوانده مي شوند و از آنان به پسران پيامبر(ص) ياد مي شود. از امام موسي كاظم(ع) در ذيل آيه 16 سوره آل عمران نقل شده است كه فرمود: تاويل ابنائنا در آيه امام حسن(ع) و امام حسين(ع) مي باشد.2
در آيه 48 و 58 سوره انعام نيز خداوند حضرت عيسي(ع) را فرزند حضرت مريم(س) را از فرزندان حضرت ابراهيم(ع) مي شمارد كه خود بيانگر آن است كه در انديشه و بينش قرآني هيچ تفاوتي ميان فرزندان دختر و پسر نيست. اين در حالي است كه در جاهليت تنها فرزندان پسري را از نوادگان و فرزندان خويش بر مي شمردند و فرزندان دختري خويش را فرزندان ديگران و پدران ديگر مي شمردند.
خداوند در آيه 49و50 سوره شوري فرزند دختر دادن به افراد را نشانه اي از علم و قدرت خويش بر مي شمارد كه بيانگر نوعي احترام و ارزش گذاري به دختر نيز مي توان برشمرد. به هر حال دختردار شدن متكي بر مشيت الهي است و اين خداوند است كه به هر كس بخواهد دختر و يا پسر مي دهد.
خداوند در آيات 53 و 63 سوره آل عمران آن چنان براي دختر ارزش و اهميت قايل مي شود كه خود در نام گذاري وي دخالت مي كند و نامش را مريم مي گذارد. اين در حالي است كه همسر عمران از اين كه دختري زاييده است كه نمي تواند در خدمت خانه خدا باشد اندوهگين بود. خداوند نه تنها اين مساله را حل مي كند بلكه وي را براي خدمت كاري خانه مي پذيرد تا نشان دهد كه تفاوتي ميان زن و مرد و دختر و پسر براي بندگي نيست هر چند كه به علل شرايط جسمي دختران و زنان از برخي از اعمال معاف شده اند. با اين همه اجازه مي دهد كه دختر عمران اين مسئوليت را بپذيرد.
در تحليل قرآني دختر هديه خداوند به انسان هاست و انسان ها مي بايست از اين نعمت خداوند و رحمت وي خشنود شوند. در اين بينش هيچ تفاوتي ميان دختر و پسر از اين جهت نيست و هم دختر و هم پسر به عنوان هديه الهي به بشر مورد تاكيد قرار مي گيرد و خداوند در قرآن از آنان به هبه ياد مي كند. 1
ويژگي هاي دختران
دختر در تبيين و تحليل آموزه هاي قرآني موجوداتي هستند كه به طور ذاتي داراي حيا و عفت هستند و از اين روست كه حيا و عفت در ايشان به عنوان يك ارزش اهميت مي يابد؛ زيرا بيانگر حفظ طبيعت و سلامت روح و روان ايشان است و كساني كه بي عفتي و بي حيايي را در پيش مي گيرند در حقيقت گرفتارشده و از فطرت سالم و طبيعت خدادادي خويش دور شده اند.2
دشمنان دين و بشريت مي كوشند تا براي افزايش فساد و تباهي در زمين دختران را از فطرت سالم خويش دور سازند و به بي حيايي بكشانند. از اين روست كه فرعون كه شخصي فاسد و مستكبر بوده و خداوند وي را متهم به فساد در زمين مي كند در اين انديشه باطل دختران بني اسرائيل را زنده مي داشت و آنان را به بي حيايي سوق مي داد 1
قرآن كار بيروني زنان و دختران را نادرست بر نمي شمارد ولي شرط حيا و عفت را همواره مورد تاكيد قرار مي دهد. به اين معنا كه اگر دختري براي كار در بيرون مي رود مي بايست حيا و عفت را رعايت كند. البته كار كردن مي توانند مقطعي باشد و يا دايمي. يعني مي تواند به شكل اشتغال نيز باشد چنان كه دختران شعيب به شغل چوپاني و گله داري و آب دهي به گوسفندان مشغول بودند. اما در همان زمان اشتغال به گونه اي رفتار مي كردند كه از اختلاط با مردان دور باشند. 2
در حقيقت شرط اشتغال دختران و زنان براي تامين زندگي اين است كه با مردان اختلاط نداشته باشند هر چند كه در محيطي آزاد و عمومي باشد. از اين رو سخن از دور بودن ايشان از مردان به ميان مي آيد. بنابراين اختلاط با مردان در مجامع عمومي و يا خلوت كردن با ايشان در مجامع خصوصي جواز مشروعيت كار و اشتغال را بر مي دارد و جايز نيست كه دختران و زنان در اين دو حالت به كاري اشتغال داشته باشند. 3
از ديگر شروط اشتغال و كاركردن دختران حيا و آزرم داشتن و گفت و گو با مردان است. به اين معنا كه اگر نيازي به گفت و گو با مردان نامحرم پيش آمد مي بايست دختران با رعايت حيا در رفتار و گفتار و حركات از هرگونه گمان و ظن سوئي جلوگيري كنند. 1
ويژگي ديگر دختران آن است كه نيازمند كسي هستند كه ايشان را ولايت و سرپرستي كند. از اين روست كه پدر و پدربزرگ پدري بر دختر در امر ازدواج نخست وي ولايت دارد2. همان گونه كه مادر نيز در برخي از امور خاص بر دختران ولايت دارد كه در آيه 53 سوره آل عمران به مساله ولايت همسر عمران بر دخترخويش براي خدمت براي خانه خدا اشاره شده است. البته به نظر مي رسد كه اين ولايت كامل مادر بر دختر نيازمند اذن پدر و ولي مي باشد. اما در برخي از موارد ولايت داشته و اين ولايت قابل اثبات است.
از ديگر مسايلي كه درباره دختران مطرح است حجاب ايشان است. از اين رو در آيه 95 سوره احزاب بر لزوم رعايت حجاب و پوشش دختران براي مصون ماندن از هرگونه آزار و اذيت و تعرضي اشاره شده است؛ زيرا كساني كه حجاب را مراعات نمي كنند از سوي مردان شناخته و ويژگي هاي ظاهري آنان دانسته و مورد طمع قرار مي گيرند و اين گونه است كه از سوي مردان آزار و اذيت مي بينند. براي رهايي از شناخته شدن و دوري از اذيت و آزار لازم است تا دختران نيز مانند زنان حجاب و پوشش را به گونه اي مراعات كنند كه ويژگي هاي آنان دانسته و شناخته نشود.3
آيات قرآني با بيان اين مطالب و ناگفته هاي ديگر مي كوشد تا جايگاه حقيقي زن و دختر را معرفي كند و آنان را به مقام و منزلتي برساند كه لايق و شايسته آن هستند. اين نگرش و بينش بر خلاف نگرش و بينشي است كه برخي از جوامع آن را ترويج مي كنند. در نگرش برخي از جوامع ارزش زن و دختر در جلوه هاي ظاهري است تا براي بهره كشي جنسي از آنان استفاده شود. در كتب جامعه شناسي اقتصاد به اين مساله اشاره شده است كه علت خروج زنان از خانه و اشتغال در بيرون نياز كارخانه هاي ماشيني پس از عصر صنعت بوده است كه كارگران مرد هم گران و هم كم بودند و نيازهاي كارخانه هاي ماشيني را برآورده نمي ساخت. از اين رو كار در بيرون از خانه تبليغ شد و در حال حاضر نيز براي بهره كشي ها ديگر روي اين مساله تبليغ مي شود. زنان و دختران از جهاتي كم توقع و پركار هستند و انتظارات كارفرمايان را برآورده مي سازند و حقوق كم و دستمزدهاي كم را مي پذيرند.1
بنابراين سخن گفتن از حقوق برابر و عدم تبعيض در برخي از جوامع تنها براي ايجاد بستر و زمينه هايي است كه بتوانند به گونه اي بهتر و آسان تر به بهره كشي از دختران و زنان بپردازند. اين در حالي است كه زن و دختر در اسلام از مقام واقعي برخوردار مي باشد و هرگونه بهره كشي و استثمار از آنان نهي شده است.
یکی از موضوعات مهم اجتماعی امروز جایگاه و نقش دختر در عرصه خانواده و اجتماع است. وقتی کمی دقت کنیم هنوز هستند انسانهای که جاهلانه پسر را بر دختر ترجیح می دهند و به تعبیر قران کریم با شنیدن نام دختر چهره انان عبوس می شوند که به همین جهت به تندی مخاطب خدای سبحان قرار می گیرند.این تلقی که ریشه تاریخی دارند ناشی از جهل انان و یکی از مصادیق جاهلیت مدرن است. با سیری در منابع اسلامی می توان فهمید که دختر در اندیشه اسلامی چه جایگاه والایی داشته و دارد.1
در اندیشه اسلامی دختر از انچنان جایگاهی برخوردار است که پیامبر اسلام در مهمترین مسائل اجتماعی آنان را وارد می سازد در قضیه مباهله دختر خویش را همراه خورد برد در حالی که در ان زمان اعراب دختران را زنده به گور می کردند. هم چنانکه خدای سبحان در چندین ایه از قران کریم بر عدم تفاوت بین دختر و پسر اشاره می کند. آیات 84 و 85 سوره انعام بر این عدم تفاوت تصریح دارد: وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنَا وَنُوحاً هَدَيْنَا مِن قَبْلُ وَمِن ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (84) وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعِيسَى وَإِلْيَاسَ كُلٌّ مِّنَ الصَّالِحِينَ85.
دراین ایات خدای سبحان حضرت عيسي(ع) فرزند حضرت مريم(س) را از فرزندان حضرت ابراهيم(ع) مي شمارد كه خود اشاره به آن است كه در اندیشه اسلامی هيچ تفاوتي ميان فرزندان دختر و پسر نيست. اين در حالي است كه در ان زمان تنها فرزندان پسري را از نوادگان و فرزندان خويش بر مي شمردند و فرزندان دختري خويش را فرزندان ديگران و پدران ديگر مي شمردند. خدای سبحان در آيات 35 و 36 سوره آل عمران مستقیما خودش نام دختر را انتخاب می کند و تنها نامی است که خدای سبحان انتخاب کرده برای یک دختر. ( اذ قالت امرات عمران رب انى نذرت لك ما فى بطنى محررا فتقبل منى انك انت السميع العليم (35) فلما وضعتها قالت رب انى وضعتها انثى و اللّه اعلم بما وضعت و ليس الذكر كالانثى و انى سميتها مريم و انى اعيذها بك و ذريتها من الشيطان الرجيم(36)
در تعبیر بسیار جالب دیگری خداوند در ایه 49 سوره شوری از دختر به عنوان هدیه استفاده می کند وانسانها باید از این هدیه خداوند خوشحال شوند. بدیهی است این تعبیر بهترین تعبیر ممکن برای دختر است، همچنانکه برای پسر چنین تعبیری بکار نرفته است. در ادبیات معصومین (ع)هم چنین ادبیاتی متداول است. هم چنانکه پیامبر اسلام (ص) در تعبیری از دختران به باقیات صالحات تعبیر می شود.
با این حال نقش تعیین کننده زن در بقاء و رشد جامعه بشری همیشه مورد توجّه مثبت و منفی اندیشمندان، سیاستمداران، مدیران و رهبران جوامع بوده است. تاریخ، گویای این واقعیت است که زن در کنار مرد در تمدّن بشری ـ مستقیم و غیر مستقیم ـ نقش آفرین بوده است، ولی از دیرزمان و با انگیزه های مختلف از حقوق الهی و انسانی خود محروم گردیده است. تاریخ، این حقیقت را در سینه خود ثبت کرده است که پیامبران و اولیای الهی در احقاق حقوق و هم در ایفای نقش سالم و سازنده زنان، برترین جریان سازی و هدایت را داشته اند.1
پیامبر (ص) و دخترش فاطمه (س)
در عصری که جهان، غرق در جهل و نادانی، ظلم و ستم، غارتگری و وحشیگری به سر می برد، و به این زندگی افتخار و مباهات می کرد، خداوند پیامبری را برانگیخت که “رحمة للعالمین” بود و منجی انسانها از سیاهی، او هم با شرک و بت پرستی مبارزه کرد و هم با سنّت ها و ضدّ ارزش هایی همچون تحقیر و زنده به گور کردن دختران.1
پیامبر اکرم (س) این رسالت عظیم را، هم در سخن و هم در عمل انجام می داد. آن حضرت در برخورد با دخترش فاطمه (س) همگان را به حیرت وا می داشت. دست دخترش فاطمه (س) را می بوسید و می فرمود: «پدرش فدای او باد.» و زمانی که حضرت عازم سفر بود فاطمه (س) آخرین کسی بود که پیامبر از او خداحافظی می کرد و در بازگشت نیز زودتر از هر کسی به دیدن وی می رفت و می فرمود: «بوی بهشت را از دخترم فاطمه استشمام می کنم.» رسول مکرّم اسلام (س) با این سخنان و برخورد عملی با دختر خود، علاوه بر شناساندن مقام و عظمت اهل بیت (س) و تأکید بر ادامه سلسله ولایت و امامت از طریق دختر خود، می خواستند به تمامی انسانها ثابت کنند که در آخرین دین الهی، «دختران و زنان» از کرامت و جایگاه خاصّی برخوردارند. و به حق می توان پیامبر اسلام (ص) را بنیانگذار تکریم دختران و زنان دانست.2
در حدیثی نقل شده است که به رسول گرامی اسلام (س) خبر دادند، خداوند به وی دختری عطا کرده است؛ حضرت نگاهی به اصحابش کرد، آثار ناخشنودی را در چهره آنان نمایان دید. لذا فرمود: «این، چه حالتی است که در شما می بینم؟ خداوند گُلی به من داده است که آن را می بویم و (اگر نگران روزی او هستید) روزی او با خداست.»3
دختر؛ هدیه الهی
در سیره امامان معصوم (ع) نیز اگر کسی از داشتن فرزند دختر احساس ناخشنودی می کرد، آن بزرگواران با آنان برخورد می کردند و سعی داشتند تا رسوبات جاهلی را از ذهن آنان پاک کنند. در حدیثی چنین نقل شده که فردی از یاران امام جعفر صادق (ع) دختردار شد، حضرت نزد او رفت، دید خشمگین است، فرمود: “اگر خداوند به تو وحی کند که آیا می خواهی چیزی را من برای تو انتخاب کنم یا تو برای خودت انتخاب می کنی؟ چه پاسخ می دهی؟” آن مرد گفت: به خدا عرض می کنم: آنچه را تو برایم بپسندی و انتخاب کنی، می پسندم. امام صادق (ع) فرمود: “اکنون خداوند فرزند دختر را برای تو انتخاب کرده است.” سپس فرمود: “آن عالم و ولیّ خدا (خضر علیه السلام ) که همراه موسی (ع) بود و آن پسر بچه را کشت، خداوند از قول او فرمود: ما آن پسر را کشتیم چراکه بیم آن بود پدر و مادرش را به طغیان و کفر وادارد، از این رو خواستیم پروردگارشان به جای او فرزندی پاک تر و با محبّت تر به آن پدر و مادر بدهد.” امام صادق (ع) در ادامه فرمود: خداوند به آن دو، دختری عنایت کرد که از او و نسل وی هفتاد پیامبر به دنیا آمدند.1
بخش دوم :
اهمیت فرزند دختر در روايات
مستحب است انسان، در صورتى كه از دختر داشتن محروم است، دست نياز به جانب حق بردارد، و براى دختردار شدن با حال اخلاص به درگاه حق دعا كند و بنالد.
ابراهيم خليل آن پيامبر بزرگ با داشتن فرزندى چون اسماعيل و اسحاق به درگاه حق جهت دختردار شدن ناليد. امام صادق (عليه السلام) دعاى او را بدين صورت نقل مى كند :اِنَّ اِبْراهيمَ سَأَلَ رَبَّهُ اَنْ يَرْزُقَهُ اِبْنَةً تَبْكيهِ وَ تَنْدُبُهُ بَعْدَ مَوْتِهِ 1از حضرت حق درخواست دختر كرد تا حداقل پس از مرگش گريه كننده و ناله كننده و خلاصه مجلس گرم كن و يادآور داشته باشد.
هدفى كه در اين روايت بازگو شده خيلى مهم نيست، آنچه مهم است اصل مطلب است كه پيغمبرى اولوالعزم از داشتن دختر محروم بود، براى رسيدن به اين نعمت دعا كرد.اينكه انسان پدر دختر باشد افتخار دارد، چراكه رسول باكرامت اسلام پدر دختر بود، اين همرنگى با رسول خدا در زندگى، كه با عنايت شدن دختر به انسان تحقق پيدا مى كند واقعاً افتخار دارد، امام صادق (عليه السلام) فرمود:كانَ رَسُولُ اللّهِ اَبا بَنات 2پيامبر بزرگوار خدا پدر دختران بود.
اگر كسى دختر نداشت ولى داراى خواهر بود، باز هم درى از رحمت حق بر وى باز شده، امام ششم (عليه السلام) مى فرمايد :مَنْ عالَ ثَلاثَ بَنات اَوْ ثَلاثَ اَخَوات وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ3رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :نِعْمَ الْوَلَدُ اَلْبَناتُ، مُلْطِفاتٌ، مُجَهِّزاتٌ مُؤْنِساتٌ، مُبارَكاتٌ، مُفَلِّياتٌ.4 دختران چه خوبند، مهربان و نرمخو، مددكار و آماده به كار، انيس انسان، بابركت، و علاقه مند به پاكيزگى.
امام ششم (عليه السلام) فرمود :مَنْ عالَ اِبْنَتَيْنِ، اَوْ أُخْتَيْنِ، اَوْ عَمَّتَيْنِ اَوْ خالَتَيْنِ حَجَبَتاهُ مِنَ النّارِ1كسى كه دو دختر، يا دو خواهر، يا دو عمه، يا دو خاله را سرپرستى كند، سرپرستى آن دو او را از آتش جهنم حفظ مى كند.
مردى به مردى كه نزد رسول حق نشسته بود خبر داد همسرت دختر آورد، رنگ آن مرد تغيير كرد، رسول اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : چه شده عرضه داشت : خير است، فرمود : بگو چه اتفاقى افتاده. گفت : از خانه بيرون آمدم در حالى كه همسرم درد زائيدن داشت، اين مرد به من خبر داد دختردار شده ام، حضرت فرمود : زمين حمل كننده او، آسمان سايه سرش، و خداوند روزى دهنده اوست، دختر دسته گياه خوشبوئى است كه آن را مى بوئى، سپس رو به اصحاب كرد و فرمود :كسى كه داراى يك دختر است، مشكل دارد « تربيت و حفظ او، تهيه جهازيه، آماده كردن مقدمات عروسى، دلهره داماد دارى » و براى هر كس دو دختر است، خدا را به فرياد او برسيد، و هر كس داراى سه دختر است جهاد و هر كار مكروهى را معاف است، و هر آن كه چهار دختر دارد، اى بندگان خدا او را كمك دهيد، به او قرض دهيد، و به او رحمت آوريد2
چقدر دختر عزيز است، كه رسول حق يارانش را به يارى دخترداران دعوت كرده، و كمك به دخترداران را وظيفه الهى امت قرار داده.مردى در زمان امام صادق (عليه السلام) دختردار شد، خدمت امام رسيد، حضرت او را ناراحت و خشمگين ديد به او فرمود فكر كن خداوند به تو وحى مى كرد من براى تو انتخاب كنم كه خداى تو هستم، يا تو با بودن من انتخاب مى كنى ؟ چه جواب مى دادى عرض كرد مى گفتم اى خداى من تو براى من انتخاب كن، حضرت فرمود : هم اكنون خداوند مهربان دختر براى تو انتخاب فرموده، اى مرد در داستان موسى و خضر آمده كه وقتى خضر به مصلحت آن خانواده به دستور خدا كودك را كشت، به موسى گفت :فَاردنا انْ يبْدلهما ربَّهما خيراً منه زكوةً و اقرب رُحماً 1خواستم تا به جاى او خداوند فرزندى بهتر و متوجه تر به رعايت رحم به او بدهد.
حضرت حق به جاى آن كودكى كه بدست خضر كشته شد، و موسى معترض شد و خضر به او گفت خدا بهتر از آن را به پدر و مادرش مى دهد، دخترى عنايت فرمود كه هفتاد پيغمبر از نسل او بوجود آمد!!2امام صادق (عليه السلام) فرمود :اَلْبَناتُ حَسَناتٌ وَ الْبَنُونَ نِعْمَةٌ، وَ الْحَسَناتُ يُثابُ عَلَيْها وَ النِّعْمَةُ يُسْأَلُ عَنْها 3دختران حسناتند، پسران نعمت حقند، بر حسنات بهره مى دهند، و از نعمت بازپرسى مى كنند.
شب معراج به رسولش فرمود : . . .قُلْ لاِباءِ الْبَناتِ: لا تَضيقَنَّ صُدُورُكُمْ عَلى بَناتِكُمْ فَاِنّى كَما خَلَقْتُهُنَّ اَرْزُقُهُنَّ 4به دخترداران بگو، بر دختر داشتن بى حوصلگى نكنيد، همانگونه كه آنها را آفريدم، روزى هم مى دهم.
امام صادق (عليه السلام) فرمود : كسى كه مرگ دخترش را بخواهد، قيامت بر خدا وارد مى شود، در حالى كه او را جزء عاصيان به حساب مى آورند 5رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :اِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَ تَعالى عَلَى الاِْناثِ اَرَقُّ مِنْهُ عَلَى الذُّكُورِ، وَ ما مِنْ رَجُل يُدْخِلُ فَرْحَةً عَلى اِمْرَأَة بَيْنَهُ وَ بَيْنَها حُرْمَةٌ اِلاّ فَرَّحَهُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ 1خداوند به دختر مهربانتر از پسر است، كسى كه باعث خوشحالى دخترش شود، خداوند روز قيامت او را خوشحال مى كند.
رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) نهايتاً درباره ارزش دختر داشتن فرمود :خَيْرُ اَوْلادِكُمْ اَلْبَناتُ 2بهترين فرزندان شما دختران هستند.رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :هر كس سه دختر يا سه خواهر را سرپرستى كند بهشت بر او واجب است، عرضه داشتند دو نفر را اگر سرپرستى كند ؟ فرمود : باز هم، گفتند اگر يك دختر يا يك خواهر را فرمود : باز هم3رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :مَنْ دَخَلَ السُّوقَ فَاشْتَرى تُحْفَةً فَحَمَلَها اِلى عِيالِهِ كانَ كَحامِلِ صَدَقَة اِلى قَوْم مَحاويجَ وَلْيَبْدَأُوا بِالاِْناثِ قَبْلَ الذُّكُورِ فَاِنَّ مَنْ فَرَّحَ اِبْنَتَهُ فَكَأَنَّما اَعْتَقَ رَقَبَةً مِنْ وُلْدِ اِسْماعيلَ4
واقعاً روايت عجيبى است، فرهنگى در تمام تاريخ بشر بدين صورت از دختردارى جانبدارى نكرده، بلكه بعكس، وضع دختران و زنان در جنب اقوام و ملل وضع خوبى نبوده، اين زحمات بى شائبه رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) بود، كه انقلاب معنوى عظيمى در مسئله حيات دختران و زنان و زن دارى و دختردارى ايجاد كرد، در هر صورت معناى روايت بدين مضمون است :كسى كه به بازار رود، و چيزى بخرد و آن را به خانه براى زن و فرزند ببرد، مانند كسى است كه بار مستمندان را به دوش كشيده، او در خانه دختران را در گرفتن تحفه مقدم بدارد، همانا كسى كه دخترش را خوشحال كند به مانند اين است كه برده اى از اولاد اسماعيل در راه خدا آزاد كرده!!مسئله عجيب تر اين كه رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : فرزندانتان را به خاطر گريه و ناله اى كه به جهت كودكى دارند كتك نزنيد زيرا گريه طفل معنادار است.گريه آنها در چهار ماه اول شهادت به توحيد، و در چهار ماه دوم صلوات و درود بر پيامبر و آل، و چهار ماه سوّم دعا براى پدر و مادر است1
بنابراين شهادت دهنده به وحدانيت حق، و درود فرستنده به نبى و آل و دعا كننده به پدر و مادر را نزن، نه اينكه مستحق كتك نيست، بلكه به خاطر گريه معنادارش، واجب است با تمام وجود از او رعايت كنى، و لطف و محبت خود را از او دريغ ننمائى.
به اين روايت بسيار مهم عنايت كنيد :سكونى كه از ياران امام صادق (عليه السلام) است مى گويد در حال غم و غصه و حزن و اندوه وارد بر امام ششم (عليه السلام) شدم، فرمود : سكونى سبب غصه تو چيست ؟ عرض كردم دختردارشدم،فرمودبارش رازمين مى كشد، رزقش راخدامى دهد، زمان زندگيش با تو فرق مى كند، و رزق خودش را مى خورد، به خدا قسم غصه و رنج از من برطرف شد،سپس حضرت ازمن پرسيد: چه نامى براو نهاده اى؟گفتم: فاطمه حضرت صدازد: آه آه آه. آنگاه دست بر پيشانى گذاشت و آه كشيدن را ادامه داد، سپس فرمود: اكنون كه نام او را فاطمه گذاشته اى، به او ناسزا مگو، لعنتش مكن، او را كتك نزن 2رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :مَنْ كانَ لَهُ أُنْثى فَلَمْ يَنْبِذْها وَ لَمْ يُهِنْها وَ لَمْ يُؤْثِرْ وَلَدَهُ عَلَيْها اَدْخَلَهُ اللّهُ الْجَنَّةَ 3آنكه داراى دختر است، او را از خود نراند، اهانتش نكند، پسران را بر او مقدم ندارد، خداوند وى را وارد بهشت مى كند.و فرمود :مَنْ كانَتْ لَهُ اِبْنَةٌ واحِدَةٌ كانَتْ خَيْراً لَهُ مِنْ اَلْفِ حِجَّة وَ اَلْفِ غَزْوَة وَ اَلْفِ بَدَنَة وَ اَلْفِ ضِيافَة 1كسى كه يك دختر دارد اجر او از هزار حج، و هزار جهاد، و هزار قربانى و هزار مهمانى بيشتر است!!
قرآن کریم
اسماعیل یزدی ،عباس، ،فرهنگ تربیت،انتشارات دلیل ما،قم،1381.
اکبری،محمد،برای ریحانه؛رهنمودهایی برای دختران جوان،انتشارات لوح محفوظ،1387.
بن شعبه الحرانی، حسین، تحف العقول، ترجمه صادق حسن زاده، انتشارات آل علی، بیجا، 1382 ش.
بستانی، محمود، اسلام و روان شناسی، ترجمه محمود هویشم، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ اول، مشهد، 1372 ش
ژاله فر، تقی، تربیت فرزند از دیدگاه مکتب اسلام، انتشارات نیکان کتاب، چاپ اول، زنجان، 1384 ش.
سید میرزائی و شاهرخی و قطبی، داوود و علی و هادی، آداب و آفات تربیت کودک و نوجوان، انتشارات احمدیه، چاپ پانزدهم، قم، 1390
شکوهی یکتا،محسن، تعلیم وتربیت اسلامی،وزارت آموزش و پرورش،تهران،1385.
صانعی، مهدی، پژوهشی در تعلیم و تربیت اسلامی، انتشارات سناباد، چاپ اول، بیجا، 1378 ش..
صادقی، لیلا، بایدها و نبایدها در تربیت کودکان و نوجوانان، انتشارات سخن، چاپ اول، تهران، 1387 .
فرید تنکابنی، مرتضی، الحدیث، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، بیچا، بیجا، 1376 ش.
قائمی،علی،سازندگی و تربیت دختران،انتشارات انجمت اولیا و مربیان،بی جا،1376.
کیانی،زینب، دختران درآینه اسلام،موسسه انتشارات فرهنگ کوثر،1383
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران: دارالکتب اسلامیه، 1365.
،طبسی محمدجواد ،حقوق فرزندان در مکتب اهل بیت(ع)انتشارات بوستان،قم،1383
عاملی، حر، وسائل الشیعه، انتشارات مؤسسه آل البیت، بیچا، قم، 1409 ق.
مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهاردهم، 1374.
مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، انتشارات مؤسسه الوفاء، بیچا، بیروت، 1404 ق
محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، ترجمه حمیدرضا شیخی، انتشارات سازمان چاپ و نشر، چاپ سوم، بیجا، 1381 ش.
مظاهری،حسین،تربیت فرزند در اسلام،انتشارات نشربین الملل،1392.
نجفی خمینی، محمدجواد، تفسیر آسان، تهران، اسلامیه، چاپ اول. ۱۳۹۸ق،
نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، چاپ اول، قم: مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1408 هـ .ق.،
فصل سوم
حضور زنان در حماسه عاشورا
علت همراهی زنان و فرزندان امام حسین(ع)در کربلا
بررسی بیانات امام حسین علیه السلام این مطلب را روشن می کند که او از هر سرنوشتی که به سویش در پیش بود کاملاً آگاه بود بررسی علت همراهی زنان و فرزندان در کاروان امام حسین علیه السلام بدون توجه به علل و انگیزه های قیام آن امام معصوم علیه السلام روشن نخواهد شد.دکتر سید حسین جعفری درباره فداکاری امام حسین علیه السلام برای رسیدن به هدف و بردن زنان و فرزندان خود به کربلا،حرکت آن بزرگوار یک اقدام جانبازانه در راه هدف متعالی می داند از دید جعفری امام حسین علیه السلام وقتی وضع را بحرانی دید چاره ای جزء انجام دادن کاری فداکارانه نداشت زیرا سلاحی جز این در دست نداشت.
امام علیه السلام وقتی دست به این اقدام شهادت طلبانه و فداکارانه زد که دانست به شهادت خواهد رسید و خاندانش رنج اسارت را تحمل خواهند کرد امام با وجود این تنها همین اقدام می توانست او را در هدفش یاری رساند.حسین علیه السلام با آگاهی کامل از وسعت ماهیت وحشیانه نیروهای ارتجاعی می دانست که پس از شهادتش امویان زنان و کودکان را اسیر خواهند کرد و آنان را در بین راه کوفه و دمشق حرکت می دهند.کاروان اسرای خاندان بلا فصل پیامبر صلی الله عیله وآله وسلم پیام حسین علیه السلام را تبلیغ می کند و قلوب مسلمانان را به تفکر در کل امر وا داشته،وجدان آن ها را بیدار می سازد.این دقیقاً همان چیزی بود که اتفاق افتاد .بدین ترتیب امام حسین علیه السلام در هدف خود موفق شد.
او هر چند کاری شهادت طلبانه انجام داده اما همین اقدام به هیچ وجه از پشتیوانه فکری بی بهره نبود؛زیرا امام حسین علیه السلام نیک می دانست که مردم عصرش به بیماری تحریک آمیزی مبتلا شده اند که جزء خون دادن آنان را بیدار نمی کند از دیدگاه دکتر جعفری حسین بن علی علیه السلام پیش از آن که به حرکت قهر آمیز قهرمانی خود دست زند در فکر ایجاد انقلاب در بیان امت اسلامی بوده اما پس از مدتی به سبب فراهم نشدن امکانات لازم به این حرکت روی آورد.
حسین بن علی علیه السلام شخصیتی آگاه به زمان و وارث دین محمد صلی الله علیه وآله و سلم است امام حسین علیه السلام نیک می دانست که مردم مسلمان عصرش،هر چند بارحلت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم چندان فاصله ای ندارد با وجود این فرهنگ اسلامی را به کلی از یاد برده اند.بنابراین دم مسیحایی دیگری لازم بود که دوباره آن روح را در مسلمانان زنده کند تا شاید مردم را به عصر طلایی ایمان زمان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم باز گرداند.
با بررسی سخنان امام حسین علیه السلام از مدینه تا کربلا و بخصوص بررسی وصیت نامه آن حضرت صحت نظر دکتر جعفری در مورد علت بردن زنان و فرزندان توسط امام حسین علیه السلام بهتر قابل پذیرش می باشد.
عصاره اهداف و انگیزه های قیام امام حسین علیه السلام را در وصیت نامه ای می توان یافت که آن را هنگام خروج از مکه می نویسید و با مهر خویش آن را مهر کرده و به برادرش محمد حنیفه می دهد.امام در این وصیت نامه پس از بیان عقیده خویش درباره توحید و نبوت و معاد هدف خود از این سفر را چنین بیان می نماید«و…من نه از روی خودخواهی و یا برای خوش گذرانی و نه برای فساد و ستمگری از مدینه خارج می گردم،بلکه هدف من از این سفر امر به معروف و نهی از منکر و خواسته ام از این حرکت،اصلاح مفاسد امت و احیاء زنده کردن و قانون جدم رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و راه و رسم پدرم علی ابن ابیطالب علیه السلام است.
پس هرکسی این حقیقت را از من بپذیرد و از من پیروی کند راه خدا را پذیرفته است و هر کس رد کند و از من پیروی نکند من با صبر و استقامت راه خود را در پیش خواهم گرفت تا خداوند در میان من و این افراد حکم کند که او بهترین حاکم است و برادر !این است وصیت من بر تو وتوفیق از طرف خداست،بر او توکل می کنم و بر گشتم به سوی اوست»
جامعه منحرف و فتنه درآن عصر،نیاز به قیام سرخی دارد،که در آن امام حسین علیه السلام از بذل جان و ایثار خون خود و یارانش قدم فراتر نهاده و تا قبول اسارت و رنج اهل بیت علیه السلام خود نیز پیش رفته است .زیرا امام علیه السلام می خواهد بعد از شهادت،حادثه کربلا به علت انحراف جامعه در طی نیم قرن پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و منحرف نمودن اهل بیت علیه السلام و نیز تبلیغات دشمن و فاصله طولانی شهرها به عنوان عوامل تاخیر در انتشار اخبار مخفی نماند و پیام آوری خون شهدای کربلا به دست اسرای باقیمانده حادثه عاشورا انجام پذیرد.
آنگاه که ابا عبدالله الحسین(ع) عازم سفر جهت مبارزه با بی عدالتیها گردید، در جمع یارانش، عدهای از زنان هاشمی و غیرهاشمی نیز حضور داشتند. ایشان زنان دلیر و متهوری بودند که با گامهای استوار و به رهبری امام حسین(ع) در مقابل بیدادگریها ایستادند و با درک عمیق از انقلاب حسینی، حماسهها آفریدند. آنان با گذشت از لذائذ مادی و غلبه بر هواهای نفسانی، به چنان درجهای از ایمان و تعهد رسیده بودند که لیاقت همراهی با امام حسین(ع) و دفاع از حریم اسلام را پیدا کردند. امام حسین(ع) برای این سفر زنانی را برگزیده بودکه سخنورانی عالمه، شیر زنانی مؤمنه و خدمتگزارانی شایسته برای اسلام بودند. امام حسین(ع) بهتر از هر کسی آگاه بود که این بانوان بزرگ، کامل کننده رسالت عظیم وی خواهند بود. به همین جهت ایشان را با خود همراه ساخت. در این مرحله زنانی که از شور عشق به ولایت و حقیقت لبریزند حماسه میآفرینند. زنانی که باید به خاطر طبیعت لطیف زنانگی و عواطف خانوادگیشان، خود و خانوادة خود را از این معرکة خونین و مصیبتهایی که در پیش است جدا کنند و بگریزند به خاطر عمق اعتقاد و عشقشان به ولایت نه تنها شوهران و فرزندانشان را به ماندن در کنار امام(ع) میخوانند بلکه خود نیز میمانند تا شاید تسلی بخش خاندان مصیبت دیدة امام(ع) باشند.1 زنانی که خدمات ارزندهای را در جهت قیام اباعبدالله(ع) انجام دادند. در ذیل به برخی از آنها اشاره می گردد:
فصل چهارم نقش زنان در حماسه عاشورا
حماسه عاشورا را زنان و مردانى ساختند كه مرگ سرخ و شهادت را بر زندگى ذلتبار ترجيح دادند تا گلواژه آزادى و آزادگى همواره در تاريخ سبز بماند.
در اين حماسه خونين بيشتر به نقش آفرين مردان و يارانى كه در ركاب حضرت به فوز عظيم شهادت نايل شدند توجه شده است و نقش زنان كمتر مورد توجه بوده است. تنها در حماسه عاشورا از اسوه صبر و مقاومت زينب كبرى (س) و نقش وى در پيام رسانى صحبتشده است و نقش ديگر زنان حماسه شعور و شرف و آزادگى مورد غفلت واقع شده است، از اين رو در اين مقاله به معرفى اجمالى زنان حماسهساز در نهضت عاشورا مىپردازيم.
بدون ترديد در طول تاريخ اسلام و به ويژه تشييع زنان از سهم بسزايى برخوردار بودهاند و عاشورا نيز برههاى از همين تاريخ سراسر صبر و ايثار و مقاومت و خودآگاهى است. زنان مسلمانان از بدو تولد اسلام به جهانيان نشان دادند كه از آگاهى و شناخت و شعور برخوردارند و بر خلاف آنچه سردمداران دفاع حقوق زن مىپندارند، زن مسلمان نه عروسك حرمسرا و نه موجودى به دور از واقعيتها و مسايل اجتماعى و سياسى و نظامى است و تاريخ عاشورا بيانگر اين واقعيت است، چنانكه زمانى كه افرادى چون عمر سعد در انتخاب صراط مستقيم راه را گم كردند و افرادى چون زهير بن قين كه در يارى امام دچار ترديد شده بودند، زنانى چون دلهم ( همسر زهير ) شوهرش را به يارى امامش دعوت كرد و او را از تنگناى امتحان سرفراز بيرون آورد. نيز زنانى چون ام وهب و بانوى غيريه قاسطيه كه شجاعت در ركابشان مردانگى آموخت.در حقيقت نقش زنان در حماسه عاشورا همچون خود عاشورا جاويد خواهد ماند و آنان براى هميشه تاريخ بر بار شيعه بهترين الگوى ايمان و ايثار و اخلاص و فداكارى خواهند بود.
زنان در عاشورا
نقش زنان در حادثه خونبار عاشورا از ابعاد گوناگونى برخوردار است كه به بعضى از آنها اشاره مىشود:
1- مشاركت در جهاد
شركت در جبهه پيكار و همدلى با نهضت مردانه امام حسين(ع) و مشاركت در ابعاد مختلف آن، از جلوههاى اين حضور است. از همكارى طوعه در كوفه با نهضت مسلم و همراهى همسران برخى از شهداى كربلا گرفته تا اعتراض و انتقاد برخى همسران سپاه كوفه به جنايتهاى شوهرانشان مثل خولى نمونههايى از اين دست است.
2- آموزش صبر
روحيه مقاومت و تحمل زنان در مقابل شهادت مردان اسلام در كربلا از درسهاى نهضت عاشورا بود كه اوج اين صبورى در رفتار زينب كبرى(س) جلوهگر شد. آموزش صبر و مقاومتحماسه عاشورا در زنان آگاه و مبارز متجلى شده و در طول جنگ تحميلى زنان مبارز و فداكار انقلاب اسلامى ايران نشان دادند كه آموزش صبر و مقاومت را از شير زنان كربلا به خوبى آموختهاند.
3- پيام رسانى
افشاگرى جنايات يزيديان چه در سفر اسارت و چه پس از بازگشتبه مدينه، به معناى پاسدارى از خون شهدا بود. افشاگرى بانوان به دو صورت، خطبه و گفتگوهاى پراكنده صورت پذيرفت، و اگر پيام رسانى زينب كبرى(س) و بقيه زنان نبود، امروز حماسه عاشورا به اين روشنى براى شيعه تجلى نمىكرد و چه بسا آن واقعه عظيم عقيم مىماند.
4- روحيه بخشى
يكى از مسايل مهمى كه در هر جنگى مورد توجه بوده است، روحيه جنگاوران است و زنان اين مهم را بر عهده داشتند چه در جنگهاى صدر اسلام و چه در جنگهاى ديگر.
در كربلا نيز حضور تشويقآميز زنان در جبهه به رزمندگان روحيه مىبخشيد و همسران و مادران شهدا آنها راتشويق به يارى امام معصوم مىكردند، مانند ام وهب كه خودش وارد ميدان شد و با سر جگرگوشهاش يكى از يزيديان را به هلاكت رساند و اين روحيه بخشى بعد از چهارده قرن در هشتسال مقاومت جنگ ايران عليه كفر باعثشد كه زنان ايرانى درسى را كه از زينب(س) و زنان عاشورا گرفته بودند، به نحو احسن باز پس دهند.
5- پرستارى
رسيدگى به بيماران و مداواى مجروحان از ديگر نقشهاى زنان در جبههها، از جمله در حماسه عاشورا است.نقش پرستارى و مراقبتحضرت زينب (س) از امام سجاد(ع) يكى از اين نمونههاست.
6- مديريت
بروز صحنههاى دشوار و بحرانى، استعدادهاى افراد را شكوفا مىسازد. نقش حضرت زينب (س) در نهضت عاشورا و سرپرستى كاروان اسرا، درس مديريت در شرايط بحران را مىآموزد. وى مجموعه بازمانده را در راستاى اهداف نهضت، هدايت كرد و با هر اقدام، خنثى كننده نتايج عاشورا از سوى دشمن مقابله كرد و نقشههاى آنان را خنثى ساخت.
7- حفظ ارزشها
درس ديگر زنان قهرمان در كربلا، حفظ ارزشهاى دينى و اعتراض به هتك حرمتخاندان نبوت و رعايت عفاف و حجاب در برابر چشمهاى آلوده بود. زنان اهل بيت، با آنكه اسير بودند و لباسها و خيمههايشان غارت شده بود و با وضع نامطلوب در معرض ديد تماشاچيان بودند، اما اعتراضكنان، بر حفظ عفاف تاكيد مىورزيدند. ام كلثوم در كوفه فرياد كشيد كه آيا شرم نمىكنيد براى تماشاى اهل بيت پيامبر جمع شدهايد؟ وقتى هم در كوفه در خانهاى بازداشتبودند، زينب اجازه نداد جز كنيزان وارد آن خانه شوند. در سخنرانى خود در كاخ يزيد نيز به گرداندن، شهر به شهربانوان،اعتراض كرد و فرمود: «آمن العدل يابن الطلقاء تخد يرك حرائرك و امائك و سوقك بنات رسول الله سبايا قد هتكتستورهن و ابديت وجوههن يحدوبهن الاعداء من بلد الى بلد و يستشرفهن اهل المناهل و المكاتل و يتصفح وجوههن القريب و البعيد و الغائب و الشهيد»
اى پسر آزاد شده، آيا در پشت پرده قرار دادن زنان و كنيزان خود و جلو انداختن دختران رسول خدا به صورت اسير از عدل است. تو پرده آنان را دريدى، چهرههايشان را آشكار ساختى، از شهرى به شهرى مىرانى، رهگذران و بامنشينهابه تماشايشان مىايستند و آشنا و بيگانه و حاضر و غايب به سيماى آنان خيره مىشوند.
8- تغيير ماهيت اسارت
آنان اسارت را به آزادى تبديل كردند و در قالب اسارت، به اسيران واقعى درس حريت و آزادگى دادند و مفهوم اسير در اذهان را به گونهاى ديگر تغيير دادند.
9- عمق بخشيدن به بعد عاطفى و تراژديك كربلا
گريهها، شيونها، عزادارى بر شهدا و تحريك عواطف مردم به ماجراى كربلا عمق بخشيد و بر احساسات تاثير گذاشت و از اين رهگذار ماندگارتر شد.
فصل پنجم
نقش زنان پس از عاشورا
نقش زن پس از عاشورا
پس از واقعه تلخ عاشورا، رسالت سنگین بانوان کاروان حسینی آغاز گردید . آنان با وجود شرایط سخت جسمی و روحی، می بایست از اندیشه و کلام و احساس یاری گرفته و با خطبه های پرشور خویش، مردمی که در عمق نادانی به سر می بردند را از حقانیت راه امام حسین ( علیه السلام) و مظلومیت ایشان آگاه سازند و به رهبری زینب ( علیهاالسلام)، به نشر معارف اسلام و رساندن پیام شهیدان بپردازند تا اسلام را از هدم و زوال نجات بخشند . این جاست که به هدف والای امام حسین ( علیه السلام) از همراه نمودن زنان و کودکان، با خویش پی می بریم .
شهید مطهری می فرمایند: «… ابا عبدالله ( علیه السلام) اهل بیت خودش را حرکت می دهد، برای این که در تاریخ رسالتی عظیم را انجام دهند . برای این که نقش مستقیمی در ساختن این تاریخ عظیم داشته باشند، اما با قافله سالاری زینب، بدون آن که از مدار خودشان خارج شوند، از عصر عاشورا زینب (علیهاالسلام) تجلی می کند و از آن به بعد به او واگذار شده بود»1
فعالیت ها و حماسه زن عاشورایی را پس از قیام، می توان به دو بخش تقسیم نمود:
1-حماسه آفرینی زینب ( علیهاالسلام)، در نهضت عاشورا
2-نقش و فعالیت سایر بانوان، در این نهضت
حماسه آفرینی زینب ( علیهاالسلام) در نهضت عاشورا
همان گونه که می دانیم، حفظ و نگهداری یک نهضت و انقلاب، از انجام آن مهمتر است . حضرت زینب ( علیهاالسلام) بعد از حادثه جانسوز دهم محرم الحرام سال 61 هجری، پیام رسای خویش را از دشت خونین کربلا برای مسلمانان ابلاغ نمود و آن را برای همیشه در تاریخ، زنده نگاه داشت .
البته، حضور و نقش عظیم آن حضرت در نهضت کربلا، منحصر به بعد از قیام نیست، بلکه ایشان از ابتدای راه، حضوری فعال و تعیین کننده در انقلاب حسینی داشتند . همیاری حضرت زینب ( علیهاالسلام) با امام حسین ( علیه السلام) در انجام مسؤولیت ها را می توان بزرگترین نقش آن حضرت، تا قبل از ظهر عاشورا دانست . آن حضرت به عنوان امین امام، بخش وسیعی از مسؤولیت ها و امور کاروان را بر عهده داشت، تا امام ( علیه السلام) فرصت و فراغ بیشتری برای آماده سازی قیام داشته باشد.
اما اصلی ترین وظیفه حضرت زینب ( علیهاالسلام)، بعد از ظهر عاشورا، متجلی می شود . اگر نبود آن عالمه غیر معلمه در کربلا، نه تنها انقلاب امام حسین ( علیه السلام) دستخوش تحریف می گردید، بلکه اسلام نیز در معرض خطری جدی قرار می گرفت . تبلیغ پیام شهادت، سرپرستی قافله اسرا، پرستاری از امام سجاد ( علیه السلام)، حفظ و حراست زنان و کودکان، و … مسؤولیت های سنگینی بود که آن حضرت پس از قیام عهده دار بود .
سخنرانی حضرت زینب ( علیهاالسلام)، در بارگاه ابن زیاد و یزید، آن چنان شورانگیز بود که ارکان حکومت اموی را به لرزه انداخت . سخنان پرشور او در تشریح اهداف انقلاب حسینی و بیان اوضاع اندوهبار روز عاشورا، دسیسه ها و جنایات رژیم را برملا نمود . روشنگری های آن حضرت، توانست جامعه چشم و گوش بسته آن زمان را بیدار کند . پیامد تلاش های حضرت زینب) علیهاالسلام) انقراض حکومت اموی و جلوگیری از اتلاف خون پاک شهدای کربلا، و در نتیجه، احیای مجدد اسلام بود .
و مدینه1، به افشاگری بنی امیه اقدام نمود و چهره کریه شان را به مردم نشان داد; و این خود قیامی دیگر شد، برای براندازی دستگاه فاسد خلافت . خطابه های پرشور حضرت زینب ( علیهاالسلام) هراسی عظیم در دل بنی امیه پدید آورد و به همین جهت، ایشان را به مصر تبعید نمودند2; اما غافل از این که این زن فصیحه بلیغه پیام شهادت را به مصر نیز خواهد برد، و سرانجام، این اسطوره صبر و ایثار در 15 رجب سال 62 هجری، در تبعید، به ملکوت اعلی پیوست.3
گر چه زینب ( علیهاالسلام) اندکی بیش، پس از واقعه جانسوز کربلا زندگی نکرد، ولی در همین مدت اندک، کنگره های کاخ ستم را فرو پاشید، و پیام عاشورای امام حسین ( علیه السلام) را تا ابد ماندگار کرد .
نقش سایر زنان پس از قیام
غیر از زینب ( علیهاالسلام)، عده دیگری از زنان نیز بودند که به رهبری و مدیریت حضرت ( علیهاالسلام)، کارهای تبلیغی و فرهنگی بسیاری پس از حماسه عاشورا انجام دادند که تاثیر زیادی بر جامعه آن روز داشت و چه بسا اثرات آن تا به امروز ادامه دارد .
نقش آفرینی زنان را پس از قیام عاشورا، از دو بعد عمل و گفتار، می توان مورد بررسی قرار داد:
1-نقش عملی زنان پس از قیام عاشورا
بعد از به پایان رسیدن جنگ، زنان در عرصه عمل، نسبت به فاجعه ای که از سوی دستگاه غاصب یزید بر امام حسین ( علیه السلام) و یارانش وارد شده بود را به شدت محکوم نمودند . و جالب این که اکثر این زنان، کسانی بودند که شوهرانشان در سپاه کوفه، بر علیه امام به مبارزه پرداخته بودند که در ذیل به چند نمونه از آن ها می پردازیم .
- زنی از قبیله بنی بکر
بعد از ظهر عاشورا، زنی از قبیله بنی بکر که همسرش در لشکر عمر بن سعد بود، از وضعیت اسراء متاثر شده، شمشیر به دست می گیرد و به سوی سپاه کوفه هجوم می برد و به قوم خود می گوید: «ای آل بکر! دختران رسول خدا را غارت کنند، در حالی که جز خدا پناهگاهی ندارند; برای خون های رسول خدا (صلی الله علیه و آله) قیام کنید»همسرش او را از آن کار منع کرد و به اردوگاه باز گرداند1 .
- زنان بنی اسد
پس از پایان جنگ، بدن های مطهر شهدا بر روی زمین تفتیده کربلا مانده بود، و هیچ کسی جرات نداشت که برای دفن و کفن اجساد قدم بردارد; چرا که طبق دستور عمر سعد، ماموری بر بدن ها گمارده شده بود . در این وضعیت، زنان قبیله بنی اسد که در نخلستان های نزدیک کربلا بودند، با بیل و وسایل دیگر، به سوی میدان هجوم بردند . مردان آن ها با دیدن حرکت شجاعانه زنان، به کمک آمدند و به کفن و دفن شهیدان پرداختند2.
- ام عبدالله
او همسر «مالک بن نسیر» بود . شوهر او در روز عاشورا با شمشیر بر سر مبارک امام ضربتی زد و عرقچینی که بر سر امام بود، پاره شد و امام مجروح گردید . پس از جنگ، او عرقچین را به خانه آورد و به همسرش داد تا آن را بشوید . اما ام عبدالله گفت: «به غارت رفته پسر دختر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) را به خانه آورده ای؟ آن را از پیش من ببر.1 و این زن، بدین گونه اعتراض خویش را به عمل قبیح کوفیان و همسرش اعلام داشت .
نوار همسر خولی
پس از آن که خولی بن یزید اصبحی سر مبارک امام را برای کسب جایزه به کوفه آورد، ابتدا آن را به خانه برد . همسرش در نهایت اعتراض، شوهرش را طرد و نسبت به او ابراز انزجار نمود . سپس به حیاط رفت و نزدیک سر مبارک امام تا صبح بیدار نشست . در کتب تاریخی، از مشاهدات وی در این شب، نسبت به حضور فرشتگان برای تکریم و تقدیس سر مبارک امام مطالبی آمده است.2
- زنان آل ابی سفیان
سخنرانی ها و خطابه های پر شور حضرت زینب ( علیهاالسلام)، در مجلس ابن زیاد و یزید، موجب گردید که زنان آل ابی سفیان از این واقعه متاثر شده، مراسم نوحه سرایی و گریه و شیون برای امام حسین ( علیه السلام) و یارانش بر پا دارند3 . و بدین ترتیب، انزجار و اعتراض خویش را نسبت به عمل مردان ناجوانمرد خود اعلام دارند.
- هند همسر یزید بن معاویه
پس از افشاگری زینب کبری ( علیهاالسلام)، هند که از واقعه تلخ عاشورا سخت متاثر و ناراحت شده بود، به همسرش در مورد به شهادت رساندن امام حسین ( علیه السلام) اعتراض نمود و گفت: «ای یزید! آیا تو دستور داده ای سر حسین فرزند رسول خدا را از تن جدا کنند و بالای نیزه برند؟ آیا تو فرزند فاطمه را کشتی؟ یزید مضطرب شد و برای گریز از کاری که کرده بود، گفت: «… خدا بکشد ابن زیاد را که او را کشت، من به کشتن او راضی نبودم»1 نکته قابل تامل در این مطلب، انزجار هند، همسر یزید، از حرکت شوم همسرش می باشد که با این اعتراض، ضربه سختی بر حکومت شوهر خود وارد کرد .
این ها نمونه هایی از واکنش زنان کوفه و شام به عملکرد مردانشان بود . اما بانوان دیگری هم با کردار خویش، در جبهه ای تبلیغی به مبارزه علیه آل ابی سفیان پرداختند . ایشان از همراهان و پیروان امام حسین ( علیه السلام) بودند، که با اقدامات هوشیارانه، اعتراض خویش را بیان نمودند .
- رباب همسر امام حسین ( علیه السلام)
رباب همسر امام حسین ( علیه السلام)، دختر «امرء القیس بن عدی بن اوس » بود . او در کربلا حضور داشت و شاهد شهادت همسر و فرزند شیر خواره اش علی اصغر بود . وی پس از کربلا و
اسارت، در مدینه ساکن شد2 .
در برخی روایات آمده است که در بازگشت اسرا به مدینه، رباب دستور داد تا سقف خانه اش را بردارند و خود و دخترش سکینه، در خانه بی سقف روزگار گذراندند . چون به او گفته می شد که از زیر آفتاب سوزان برخیز . با گریه و شیون می گفت: من با چشمان خود حسین ( علیه السلام) را دیدم که گرمی آفتاب، بدن او را می گداخت3 .و این خود نوعی مبارزه و قیام علیه ستم یزید و عمالش بود . رباب با این حرکت، به تحریک احساسات و عواطف مردم پرداخت، تا زمینه را برای قیام های دیگر مردمی فراهم سازد .
- زنان مدینه و بنی هاشم
بعد از واقعه کربلا، زنان مدینه، بر سر قبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رفتند و مراسم عزاداری برپا نمودند1 .آنان بدون هیچ هراسی از دستگاه حاکمه، با شور و شعور، دست به اقدامی مهم زدند . آنان با رفتن بر سر قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله)، با زیرکی و تیزبینی، به همه نشان دادند که این فرزند رسول خداست که به شهادت رسیده است . و پس از آن تا یک سال، روز و شب، در مدینه نوحه سرایی می کردند2 .
امام صادق ( علیه السلام) نیز در این زمینه می فرمایند: پس از واقعه کربلا، هیچ زن هاشمی، سرمه به چشم نکشید و خضاب نکرد . دودی نیز از خانه بنی هاشم برنخاست تا پنج سال که عبیدالله بن زیاد کشته شد3 .و این نشانگر نقش اساسی و مهم زنان در حفظ و تداوم نهضت حسینی بود . اینان با عزاداری های پی در پی، در حقیقت، به مبارزه علیه حکومت بیدادگر یزید برخاستند و با حرکت های مثبت که در نهایت لطافت و ظرافت انجام می شد، در اذهان تاثیر به سزایی گذاشتند .
زنان انصار1 نیز به همراهی زنان بنی هاشم، زمینه را برای شروع مبارزاتی نو بر ضد دستگاه بنی امیه فراهم ساختند، و با شعور دینی و سیاسی خویش، گامی بلند در احیای نهضت عاشورا برداشتند .
2- نقش سخنرانی و خطابه های زنان پس از قیام
علاوه بر اقداماتی که زنان در عرصه عمل انجام دادند، خطابه ها و سخنرانی های بانوان هاشمی را می توان مهمترین عامل برای روشنگری مردم و براندازی حکومت یزید دانست; چرا که اگر نبود این افشاگری ها، جامعه خفته آن روز متحول نمی گردید و ندای حق طلبی و ستیز علیه ستم، بلند نمی شد .
همان گونه که گذشت، امام سجاد ( علیه السلام) و زینب کبری ( علیهاالسلام) بزرگترین نقش را در این زمینه ایفا کردند . آن ها با اخطارها، هشدارها و بیدار باش ها، ضربه سنگینی بر آل امیه وارد نمودند . اما دیگر زنان هاشمی نیز که در نهایت فصاحت و لاغت بودند، نقش مهمی در خنثی سازی تبلیغات مسموم اموی داشتند . زنانی چون ام کلثوم2 و فاطمه صغری دختر3 امام حسین ( علیه السلام) و… . نکته قابل ذکر این که طبق آمار تاریخی،4 زن در روز عاشورا، از سپاه و کاروان امام حسین به اسارت درآمدند، که از این عده 6 نفر غیر هاشمی و بقیه، زنان بنی هاشم بودند .5
اسارت این بانوان اگر چه اجباری و ناخواسته بود، ولی آن ها را در موقعیتی قرار داد که توانستند پیام خود را به گوش مردم برسانند . آنان هر جا رسیدند، از فرصت ها سود جسته، وقایع کربلا را بازگو کردند . خطبه های پرنفوذ این بانوان بزرگوار، که مصداق نیکوی امر به معروف و نهی از منکر است، چنان تاثیری بر اذهان خفته مردم گذاشت که زمینه ساز تحولاتی عظیم و قیام هایی چون قیام توابین و قیام مختار گردید .
علاوه بر آن، این سخنرانی ها و روشنگری ها، دستاوردهای مهم دیگری نیز داشت که رسوا ساختن دستگاه حاکم، دادن روح مقاومت و ایستادگی به مردم، ایجاد وحدت و یکدلی در بین مردم جهت مبارزه و قیام، بیداری افکار و اندیشه ها، تهیه عوامل سقوط رژیم، توسعه معارف اسلامی، ایجاد ارزش های اخلاقی جدید و … از جمله این دستاوردهاست .
تامل درباره شخصیت و موقعیت هر یک از این زنان، می تواند عظمت و بزرگی اقدامات شایسته آنان را جلوه گر نماید و درسی باشد برای زنان در عصرهای مختلف، برای وصول به اهداف عالیه اسلام .
گزیده ای از بیانات مقام معظم رهبری درباره ی علم و پژوهش 1388/09/01
- پيشرفت علمي بدون تحقيق امکان ندارد.
- مشکلات موجود کشور با تکيه بر علم و پژوهش قابل حل است.
- برپايي نهضت نرم افزاري و توليد علم، توقع جامعه از اهل علم است.
- علم و تحقيق؛ کليد قطعي پيشرفت کشور است.
- هدفدار کردن تحقيق علمي باتوجه به نيازهاي کشور و نيازهاي صنعت و بقيه بخشهاي کشور حياتي است.
- تحقيق علمي فقط به معناي فراگيري و تقليد نيست؛ تحقيق ضد تقليد است.
- علم گرايي و علم محوري بايد در همه بخشها گفتمان مسلط جامعه بشود.
- توليد علم و تحقيقات حيات آينده کشور است.
- علم، پيشرفت علمي و فراگيري نياز اول کشور است.
- پيشرفت کشور نيازمند حرکت علمي بسيار قوي است.
- بايد ضمن پيگيري جدي مسئله تحقيقات به گونهاي به آن جهت داده شود تا چرخه علمي کشور کامل گردد.
- نسل امروز ايراني توانايي و امکانات برنامهريزي جهت پيشرفت در علم و تحقيق و اجراي آن را دارد.
- فضاي عمومي کشور بايستي فضاي ترويج، توليد، گسترش و تحقيق علم و پرورش عالم و محقق باشد