دین سهل و آسان
دین اسلام دینی آسان بوده و در مسائل و احکام دارای سختگیری غیرمنطقی نمیباشد و تا جائی که امکان داشته باشد سعی دارد کاری نماید که مردم به دین رغبت نشان دهند. در این مورد از امام صادق(ع) نقل شده که ایشان فرمودهاند: اگر دین را ما تبلیغ میکردیم مردم عاشق دین میشدند. ولی امروزه متاسفانه بر اثر عواملی این امر بر عکس شده است. در این مورد استاد شهید مطهری نیز بیانی به شرح زیر دارند که عینا تقدیم دوستان گرامی می شود.
خوشبختی کجاست ...
از خدا پرسید: «خوشبختی را کجا میتوان یافت؟»
خدا گفت: «آن را در خواستههایت جستجو کن و از من بخواه تا به تو بدهم.»
با خود فکر کرد و فکر کرد: «اگر خانهای بزرگ داشتم بیگمان خوشبخت بودم.»
خداوند به او داد.
«اگر پول فراوان داشتم یقیناً خوشبختترین مردم بودم.»
خداوند به او داد.
اگر… اگر… و اگر…
اینک همه چیز داشت اما هنوز خوشبخت نبود.
از خدا پرسید: «حالا همه چیز دارم اما باز هم خوشبختی را نیافتم.»
خداوند گفت: «باز هم بخواه.»
گفت: «چه بخواهم؟ هر آنچه را که هست دارم.»
خدا گفت: «بخواه که دوست بداری، بخواه که دیگران را کمک کنی، بخواه که هر چه را داری با مردم قسمت کنی.»
او دوست داشت و کمک کرد و در کمال تعجب دید لبخندی را که بر لبها مینشیند و نگاههای سرشار از سپاس را که به او لذت میبخشد.
رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا خوشبختی اینجاست؛ در نگاه و لبخند دیگران.»
گناه ممنوع
روش آموزنده شیخ جعفر کاشف الغطاء در تربیت فرزندش
مرحوم آیت الله شیخ جعفر کاشف الغطاء در تربیت فرزندش روشی آموزنده و مؤثر داشت. در حالات وی نوشته اند که:
«او می خواست پسر نوجوانش را به سحرخیزی و شب زنده داری عادت بدهد، به طوری که تا پایان عمر از روی علاقه و میل قلبی به این کار ادامه بدهد.
شبی پیش از اذان صبح کنار بستر پسرش آمد و به آرامی او را بیدار کرد و گفت: عزیزم! برخیز تا به حرم مطهر مولای متقیان علی مشرف گردیم.
پسر نوجوان چشمان خواب آلودش را مالید و گفت: بابا جان! شما بروید، من خودم می آیم.
پدر گفت: نه من ایستاده ام تا با هم برویم.
پسر برخاست، وضو گرفت و به اتفاق پدر به سوی حرم مطهر روانه شد. جلو حرم امیرالمؤمنین مرد مستمندی نشسته و دستش را پیش مردم دراز کرده بود، پدر از پسرش پرسید: فرزندم! این مرد برای چه در اینجا نشسته است؟
پسر گفت: برای گدایی و دریافت کمک از مردم.
پدر گفت: تو فکر می کنی چه قدر پول از این طریق به دست می آورد؟
پسر گفت: شاید چند درهمی عایدش گردد.
پدر گفت: آیا مطمئن هستی این مبلغ را به دست خواهد آورد؟
پسر گفت: البته به طور قطع نمی توان آن را پیش بینی کرد، شاید مبلغی عایدش شود، شاید هم دست خالی برگردد.
در اینجا پدر دانا و نکته سنج که زمینه را برای بیان مطلب خود آماده دید، گفت: پسرم! ببین این مرد فقیر برای به دست آوردن مبلغی از ثروت دنیا که به آن یقین هم ندارد، در این موقع شب آمده اینجا و دستش را پیش مردم دراز کرده است.
تو که واقعاً به پاداش هایی که خداوند برای سحرخیزی و خواندن نماز شب تعیین فرموده، یقین داری و سخنان امامان معصوم را باور کرده ای، پس چرا در انجام آن سستی به خود راه می دهی؟
مطمئن باش که خداوند مهربان به تمام وعده هایش عمل می کند و پاداش عمل ما را به طور کامل می پردازد و هیچ کس را محروم نمی سازد.
این شیوه ی زیبا، در اعماق وجود فرزند جای گرفت و نتیجه اش آن شد که وی تا آخر عمر، سحرخیزی و نماز شب و تهجد را ترک نکرد.»(1)
پی نوشت :
1. تعالیم آسمانی اسلام، ص 242.
برگرفته از : خرّمی مشگانی ابراهیم/ جرا حجاب/انتشارات مرسل/تهران چاب سوم 1387
چادری که باشی......
چاﺩﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﺯﻭﺩ ﻣﻮﺭﺩ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯼ … ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﺯﻭﺩ ﺑﻬﺖ ﺑﺮﭼﺴﺐ ِ (ﺧﺸﮏ ﻣﻘﺪﺱ) ﻣﯿﺰﻧﻦ …
ﭼﺎﺩﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﻫﺴﺘﻦ ﺁﺩﻣﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﺗﻀﺎﺩﺷﻮﻥ ﺑﺎ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻭ ﻧﻈﺎﻡ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﮕﯿﺮﻥ !
چادری که باشی وقتی گرمت میشه میتونی خیلی راحت یه آب به صورتت بزنی و نگران پاک شدن آرایش و تمدید زیباییت نباشی چادری که باشی نگران رنگ موی ماه بعدت نیستی…
چادری که باشی تواتوبوس، توخیابون، تودانشگاه وهمه جاچادرت به دیگران می گه من سبک زندگیم زهرایی است
چادری که باشی اصلاخودچادرت برای دیگران امربه معروف و نهی از منکر می کنه چادری که باشی وقتی باچادرت روضه می ری موقع بیرون امدن چادرت بوی چادرخاکی مادرو می گیره می گی نه امتحان کن
آفرين ب دخترايی ک خودشون با عشق چادرو انتخاب کردن و سر میکنن ،
حضرت زهرا (س) دعاگویتان إن شاء الله